Friday, July 29, 2005

خدایا عشق من پاکه درسته عشقی از خاکه


سلام
بچه ها من رو ببخشید که انقدر دیر اپدیت کردم
تو این مدت یک مشکل برای من به وجود امده که کاملاً من رو بهم ریخته و تازه یکم بهتر شده
امیدوارم شما این رو درک کنید
به همین زودی یعنی تا همین امروز فردا اپدیت خواهم کرد
سارا

Wednesday, July 13, 2005

بهروز

سلام قسمت سوم خاطره صدف ساعت حدوداً یازده بود که بهروز امد من وصدف پای تلویزیون نشسته بودیم که بهروز هم بعد از اینکه لباس هاش رو عوض کرده بود امد وکنار ما نشست و کنترل رو برداشت و شروع کرد بودن توجه به ما کنال های رو عوض کرد هر چند لحظه یک بار هم بر می گشت سمت من و صدف و یک خنده می کرد . همین خنده هاش بود که حسابی من رو عصبی تا دیشب نسبت بهش احساس بدی نداشتم اما از جریان دیشب به بعد احساس می کردم که نوع نگاهش زیاد دوستانه نیست و .. بعد از چند دقیقه که همه ساکت بودیم صدف گفت : خاله کی از دانشگاه بر می گرده؟ . - معمولاً پنج اینطور ها، راحت باش و بعد چشمکی بود که به صدف زد و باعث شد بیشتر از قبل احساس کنم که هدفش سکسه بعد بهروز رو کرد به من و گفت : سارا خانم دیشب خوب خوابیدید ؟ . بله مثل اینکه خوابتون هم خیلی سنگینه ؟ . چطور ؟ . همینطوری گفتم بعد رو کرد به صدف و خندید که این بیشتر از قبل من رو عصبی کرد بهروز از جاش بلند شد و وقتی از در رفت بیرون تا من امدم با صدف حرف بزنم وبگم که از نوع نگاه و حرف زدن بهروز احساس خوبی بهم دست نمیده ، بهروز از بیرون صداش کرد و صدف هم رفت بیرون . چند دقیقه بیرون با هم داشتن حرف می زدند که صدف در حالی که می گفت : نه بابا نمیشه ، یک موقع اینکار رو نکنی . امد تو و کنار من رو کاناپه نشست بلافاصله پشت سرش بهروز امد تو و کنار صدف نشست روی کاناپه . من هم سعی کردم زیاد توجه نکنم و بیشتر از این با بهروز حرف نزنم و ... اما با این که نگاه نمی کردم احساس می کردم که دست های بهروز روی بدن صدف بیشتر داره حرکت می کند و گاهی هم با مخالفت صدف روبرو می شود اما باز هم کارش رو ادامه می داد من هم سعی می کردم تا جایی که می توان به سمت اونها نگاه نکنم و طوری نشون بدهم که مثلاً متوجه نیستم . ولی خوب گاهی کنجکاوی باعث می شد که برگردم و به اونها نگاه کنم و هربار که نگاهم به گاهه بهروز گره می خورد ، در مقابل سر تکون دادن من یا اخم من بهروز با خنده یا چشمک جواب می داد که این کار باعث می شد تمام اخم من بیهوده جلوه کنه . دیگه مثل اینکه صدف هم مقاومت نمی کرد و بهروز هم بدون خجالت از اینکه من اونجا هستم داشت کارش رو انجام می داد که وقتی من دیدم که لب بهروز و صدف روی همه احساس کردم که نشستن من اونجا درست نیست و بلند شدم و در حالی که داشتم از در می رفتم بیرون گفتم که : صدف من تو اتاقم و رفتم توی اتاق و در رو بستم و رو تخت نشستم و داشتم به جریانی که داشت بین صدف و بهروز اتفاق می افتاد فکر می کردم . اتفاقی که بین صدف و بهروز داشت می افتاد و چیزهای که دیشب دیده بودم همه دست به دست هم داده بود که منم تحریک بشم . از روی تخت بلند شدم و به سمت قسمتی که صدف و بهروز بودن رفتم و سعی کردم که طوری که متوجه من نشوند نگاهشون کردم صدف روی مبل کاملاً بم داده بود و بهروز در حالی که شلواره صدف رو در اوره بود بین پاهای صدف بود ومعلموم بود که داره کس صدف رو براش می خوره و صدف هم که چشمهاش رو بسته بود و سر بهروز رو تو دستهاش گرفته بود و با حرکت سر بهروز صدای ناله و اه کشیدن صدف بیشتر می شد و بر خلاف دیشب که سکسشون در سکوت کامل انجام می شد ام اینبار صدف به هیچ عنوان ساکت نبود و لذت بردنش رو با صدا و حرکاتش نشون می داد . هر چه بیشتر به صحنه نگاه می کردم بیشتر احساس می کردم که دستم خیس می شه ، ناخداگاه دستم رو توی شلوارم و شرتم کرده بود و داشتم خودم رو بیشتر تحریک می کردم و کمتر به این توجه داشتم که اونها متوجه من بشوند . کم داشت ناله های صدف وحشتناک و بلند تر میشد که بهروز سرش رو بالا اورد و با دستش از روی تیشرت صدف خودش رو به سینه های صدف رسوند و به کمک خود صدف تیشرتش رو در اورد و با دست سینه های صدف رو توی دست گرفته بود و فشار می داد ، یکم خودش رو جا به جا کرد و سر یکی از سینه های صدف رو کرد توی دهنش و و شروع کرد به مکیدن این کار دوباره صدا ناله صدف رو بلند کرد ، من هم داشتم از هر دو دستم برای لذت بردن خودم کمک می گرفتم یک دستم توی شرتم بود و با دسته دیگه داشتم سینه هام رو می مالیدم ، گاهی چشم هام رو می بستم و خودم رو جای صدف تصور می کردم . چشمهام رو باز کردم که دوباره به حرکات صدف و بهروز نگاه کنم که متوجه نگاه صدف شدم که داره باز من رو نگاه می کند و این بار لبخند می زنه کاملاً مشخص بود که باز نگه داشتن چشماش براش کاره سختی بود ، صدای صدف قطع شده بود و داشت من رو نگاه می کرد و این کار باعث شد که بهروز دست از کارش بکشه و به صورت صدف نگاه کنه و با دنبال کردن جهت نگاه صدف به سمت من برگشت . نمی دونم تو اون شرایط زمان برای اینکه خودم رو از بهروز مخفی کنم یا اینکه این کار رو به میل خودم انجام ندادم . وقتی دیدم که بهروز داره من رو نگاه می کنه دستم رو از توی شرتم در اوردم و خواستم به سمت اتاق برم که هنوز دو قدم دور نشده بودم که سنگینی دست بهروز رو روی شونه ام احساس کردم کی سعی می کرد که من رو بر گردونه که موفق هم شد برگشتم و به صورتش نگاه کنم . کاملاً مشخص بود که اونهم در حالت طبیعی نیست ، بدون اینکه چیزی بگه دستش رو کمرم بود و صورتش رو به من نزدیک کرد و لبهاش رو روی لبهام گذاشت و من هم هیچ مقاومتی نکردم یعنی تو اون شرایط فقط به اینکه کسی بتونه من رو ارضا کنه فکر میکردم ، دستش رو از کنار پاهام رد کرد و با دست دیگه مه پشت کمرک بود من رو بغل کرد و در حالی داشت با زبانش با گوشم بازی می کرد در حالی که من رو کنار صدف روی کاناپه می گذاشت سکوت حاکم بر جو برای من خیلی جالب بود ، حالا من کنار صدف رو کاناپه روی بودم هردو به هم نگاه می کردیم که متوجه شدم که بهروز داره دکمه های شلوارم رو باز می کند ، باز هم نگاهم به سمت صدف رفت داشت با یک دستش رو کسش می مالید و دست دیگه خودش رو روی پای من گذاشت ، نمی دونستم که باید چیکار کنم که وقتی صدف صورتش رو جلو اورد جواب سوالم رو گرفتم و برای اولین بار مزه لب گرفتن از یک همجنسم چشیدم ، حس جالبی بود کاملاً لب های من و صدف بهم قفل شده بود و بهروز هم که شلوار و شرت من رو کشیده بوده و داشت بازبون سعی می کرد کسم رو باز کنه ، لذتی که داشتم می بردم داشت دیونه ام می کرد ، لبهام از صدف جدا شد و بهروز هم احساس کردم که دست از کارش برداشت و بلند شد ایستاد و شلوارش و شرتش رو با هم پایین کشید و دوباره مثل صحنه دیشب کیرش به صورت عمود بر بدنش ایستاد و همانطور که دیشب فکر می کردم کلی پشم داشت ، تیشرتش رو هم با یک حرکت از بدنش در اورد و در حالی که کیرش تو دستش بود به سمت صدف رفت که صدف گفت : هنوز نمی دونی که این کار رو نمی کنم ؟ و بعد بهروز روش رو به من کرد و به چشمام نگاه کرد از من هم جواب می خواست من هم نمی دونستم چی جواب بدهم از یک طرف از این کار بدم نمی امد از یک طرف با مخالفت صدف نمی دونستم قبول کنم کار درسته هست یا نه . اما بهروز سکوت رو علامت رضایت دونست و به سمت من امد و در حالی که من روی مبل کاملاً پایین رفته بودم امد و زانوهاش رو دو طرف من گذاشت تو این حالت کاملاً کیرش جلوی صورت من بود . من هم دهنم رو باز کردم که به خاطر حالتی که داشتیم و اون به من بیشتر مسلط بود کیرش رو حدوداً تا انتها کرد توی دهنم که یک لحظه احساس کردم که حالم بهم می خوره که خوشبختانه این طور نشد شروع کردم به ساک زدن برای بهروز که صدف از روی کاناپه بلند شد و روی زمین بین پاهای من رو زمین نشست نمی دونستم که می خواهد چیکار کنه ، وقتی که زبونش رو روی کسم احساس کردم منظورش رو فهمیدم با دستش سعی می کرد که پاهای من رو بیشتر باز کنه اما زانو های صدف که دو طرف من بود مانع این کار می شد و وقتی این رو بهروز احساس کرد خودش رو بالاتر کشید که این باعث شد که کیرش به صورته کاملاً عمودی توی دهن من باشه . صدف کاملاً روی زمین نشسته بود و کس من بازی می کرد . این بار که بهروز جاش رو عوض کرده بود می توانستم کاملاً پاهام رو تکون بدهم . صدف پاهام رو بالا داد ، نمی دونستم که باز می خواد چیکار کنه که وقتی انگشتش که معلوم بود که خیسه رفت توی کونم خودم رو یکم جمع کردم ، چون ناخن داشت و با بی احتیاطی این کار رو کرد احساس کردم که یک مقدار از پوست سوراخ کونم کنده شد . انگشتاش رو با ترتیب می کرد تو کونم و حالا به چهار رسیده بود که بهروز کیرش رو توی دهن من در اورد و از روی کاناپه امد پایین ، صدف هنوز داشت کارش رو ادامه می داد که بهروز بهش اشاره کرد که بره کنار و اون هم اینکار رو کرد حالا بهروز بین پاهای من ایستاده بود و دو تا پای من رو کنار هم گذاشت و برد بالا می دونستم که می خواد چیکار کنه ، پاهای من رو با یک دست گرفته بود و بادست دیگه کیرش رو بازی می کرد . کیرش رو دم سوراخ کونم گداشت و یک فشار داد طوری که فکر می کنم دو سوم کیرش رفت توی کونم ، درد و سوزش وجودم رو گرفت . یک اه بلند کشیدم و بهروز کارش رو ادامه داد و شروع به تلنبه زدن کرد و با این کار توی کاناپه بیشتر فرو می رفتم . صدف که ایستاده بود و نگاه می کرد امد و در حالتی که من کیره بهروز رو ساک می زدم قرار گرفت و کسش جلوی دهن من بود داشتم کسه صدف رو از نزدیک می دیدم تا حالا توجه نکرده بودم موهاش رو کاملاً اصلاح کرده بود می دونستم که کاری که اون چند لحظه پیش برای من کرده بود حالا من باید برای اون انجام می دادم پس سعی کردم که زبونم رو روی کسش بکشم ، دو دستم رو ازاد کردم و کس صدف رو با دست باز کردم و زبونم رو داخلش می کردم با توجه به عکس العمل صدف می خواستم بدونم که کارم رو خوب انجام میدهم یا نه چند دقیقه که گذشت که بهروز در حالی که کیرش رو داشت از کون من در می اورد به صدف اشاره کرد که بیاد و روی زمین بخوابه و صدف در حالی که داشت می امد گفت : برو اول اون کیرت رو بشور بعداً بیا . از این حرف صدف ناراحت شدم ولی حالا کاملاً حق رو به اون می دهم . ولی بهروز قبول نکرد وگفت ناز نکن بابا و دوباره امد سمت من و در حالی می خواستم بلند بشم مجبور شدم دوباره بخوابم که بهروز کارش رو بکنه دوباره بهروز شروع کرد به تلنبه زدن ولی اینبار خیلی زود ابش امد و روی شکم من ریخت بعد از اون روز شبش دوباره بهروز می خواست که سکس داشته باشیم اما صدف که از کاره صبح بهروز ناراحت بود قبول نکرد وما هم فردا شب بعد از کنکور برگشتیم تهران

سارا

سنگسار

سلام ادامه خاطره صدف متوجه نگاه صدف شدم که داره من رو نگاه می کنه دیگه نمی توانستم از زیر بار نگاهش فرار کنم هرچند که خودم هم نمی خواستم که این کار رو بکنم چون تمام فکرم پر بود از علامت سوال و دوست داشتم جوابش رو بگیرم . صدف از روی زمین بلند شد و به سمت کلید چراغ رفت و چراغ رو روشن کرد و در حالی که بر می گشت لباس های خودش رو هم از روی زمین برداشت و کنار دیوار تکیه داد و نشست.من هم از روی تخت بلند شدم وروی لبه تخت نشستم ویک مقدار با دستم شرتم رو که خیس شده بود رو جابجا کردم که متوجه نگاه صدف شدم که در حالی که به من خیره شده بود باز هم داشت می خندید هردو هم دیگر رو نگاه می کردیم ، بدون هیچ حرفی . شاید هردو داشتیم انتظار می کشیدم که نفر مقابل سکوت رو از بین ببره . هنوز صدف بدون لباس به دیوار تکیه داده بود و نشسته بود و من داشتم نگاهش می کردم واون هم داشت به دیوار روبرو نگاه می کرد . یک لحظه احساس کردم که اگر زن دایی صدف بیاد تو و این صحنه رو ببنید چی میشه ؟ که به صدف گفتم : پشو لباسات رو بپوش چراغ روشنه
شاید سیما خانم بیاد تو
!! صدف : نه نمیاد از این عادت ها نداره
حالا دیدی امد
صدف : خوب بیاد
....... در همین حال که داشت این رو می گفت بلند شد و شروع کرد لباسهاش رو پوشید تا حالا من با صدف در مورد سکس و ... صحبت نکرده بودم ولی اون خیلی راحت جلوی من داشت لباسش رو عوض می کرد و ... کاری که شاید اگر من می خواستم بکنم با هزار جور خجالت کشیدن و سرخ و ... شدن همراه بود . لباس هاش رو پوشید و دوباره سر جا قبلیش نشست روی زمین
از کی ؟
از کی چی ؟
این کار رو می گم با بهروز کردی
سکس ؟ دو سه سالی هست
دو سه سال
اره مگه چیه ، البته با بهروز از عید امسال شروع شده و کم هم پیش میاد چون اون اینجاست و من
... از چیز سکسی می کنی چرا ؟
از چی سکس کی می کنم ؟
از جلو یعنی ..... ؟
اره بابا تو رو به خدا طوری حرف نزن که انگار تو پاکی و من
...... نه نه بهروز این کار رو کرده ؟
نه بابا اون حالا هم اگر روش زیاد شده به خاطر اینه که خودم بهش رو داد
مامانت چی ؟ می دونه ؟
اره ، کلی جنجال داشتم تا یکم اروم شد هرچند که اخرش که چی می خواست چیکار کنه ؟
یعنی می دونه ؟
اره بلاخره که می فهمید باید بهش می گفتم
بابات چی ؟
نه بابا اگر اون بفهمه که از خونه بیرونم می کنه . البته اگر اون هم بخواد حرف زیادی بزنه از خونه فرار می کنم راحت
!!!! فرار ؟؟
نه بابا شوخی کردم
ازدواج چی ؟ اینده ؟
ول کن بابا تو هم یک حرفهای می زنی ها حالا دیگه برا کسی این چیزها مهم نیست
مطمئنی؟ یکم صبر کرد و گفت : فکر می کنم ولی من اینطوری فکر نمی کنم
اه ول کن حالا به جهمنم که براشون مهم باشه می گی چیکار کنم ؟ از صورتش می شد هم خشم رو خوند هم ترس و هم کلی سوال که معلوم بود تو فکرش است اما برق چشماش و اون اشکی که تو چشمش جمع شده بود نشون می داد که از حرفهای که می زند مطمئن نیست از روی زمین بلند شد ودر رو باز کرد و رفت بیرون و در روپشت سرش بست . من هدفم این نبود که ناراحتش کنم ولی مثل اینکه این کار رو کرده بودم در رو باز شد وصدف امد تو صورتش خیس بود اما از چشمهاش نمی شد چیزی فهمید تو چی ؟
من نه یعنی سکس دارم اما
اما در حد لب و ... ؟
از عقب نگاهم کرد و خندید و گفت : پس چرا اینجوری حرف می زدی ؟ فکر کردم که تا حالا اصلاً نمی دونستی سکس چی هست اخه خیلی فرق داره چه فرقی فرقش اینه که تو داری خودت رو گول می زنی ولی من نه از عقب ؟ دیونه ای ؟ چرا ؟ دردش ؟ لذتی داره اصلاً ؟ دردش که خوب هست ولی اولش تازه نه همیشه لذت هم که من مثل تو تجربه نوع سکس دیگه ای نداشتم ولی من لذت می برم با دوست پسرت دیگه ؟ اره ( یک دروغ ) چند وقته ؟ یک سال بیشتره ( دو دروغ ) تو که مثل من تو فامیل کسی رو مثل بهروز نداری که ؟ نه (اینم سومین دروغ ) جریان امشب چطور بود ؟ نمی دونم تا حالا سکس کسی رو از این نزدیکی ندیده بودم ولی جالب بود Wet شدی ؟ چی؟ ارضا شدی ؟ اره یعنی فکر می کنم فکر می کنی ؟ اره خوب یعنی دقیقاً منظورت رو نفهمیدم یعنی نمی دونی ارضا شدن یعنی چی ؟ ................................................. بعد از کلی صحبت در مورد سکس و ... هر دو خوابیدیم یا حداقل سعی کردیم که بخوابیم صبح که از خواب بیدار شدیم ، زن دایی صدف خونه نبود مثل اینکه رفته بود دانشگاه . ما هم بعد از صبحانه هر دو به تهران زنگ زدیم و ... حدود یک ربع بود که داشتیم بدون اینکه حرفی بزنیم داشتیم برنامه های مسخره تلویزیون رو نگاه می کردیم من خیلی دلم می خواست که دوباره بحث رو به موضوع سکس و چیزهای که در موردش دیشب حرف زدیم بکشم اما در مورد واکنش صدف مطمئن نبودم . که صدف خودش سکوت رو شکست وگفت : تا کی می خواهی که اینطوری سکس کنی ؟ از عقب ؟ اره تا وقتی که ازدواج کنم یا کسی رو پیدا کنم که مطمئن باشم که با من ازدواج خواهد کرد که یکی مثل بهروز بیاد خاستگاریت ؟ یعنی چی ؟ یعنی اینکه کسی مثل بهروز که قبل از اینکه با تو ازدواج کنه بارها سکس رو تجربه کرده از تو می خواد که پاک باشی . ول کن این حرفها رو شاید حرفهای تو درست باشه اما ایجا ایرانه همه بدبختی های ما هم به خاطر همینه دیگه قبول ندارم درسته من اشتباه می کنم . ولی تو بگو این چه رسمی است که برای نجابت و پاکدامنی ما معیار گذاشتن اما پسر ها هیچی خوب خوب نداره ، من بهت می گم دلیلش اینه که ما تو ایران یاد گرفتیم که فقط تقلید کنیم و خودمون اصلاً فکر نکنیم . ما یاد نگرفتیم که برای زندگی خودمون فکر کنیم یاد گرفتیم که تقلید کنیم اره ولی فرهنگ ما هم با کشورهای دیگه فرق داره بله فرق داره و قبلاً هم داشته اما از فرهنگ قدیمی ما تا فرهنگ امروز ما از زمین تا اسمان فاصله است ، ما یک موقع دارای یه فرهنگ قوی بودیم که شاید روزی از بهترین ها بود اما ما با فکر نکردن هامون با عدم ایمان به فرهنگ خودمون اون رو خراب کردیم. همه تو فرهنگ ما یک یادگاری گذاشتن و ای کاش که نکات مثبت فرهنگشون رو برای ما یادگار می گذاشتم نه نکات منفی درسته اما خوب بازم هم همین فرهنگ خیلی ما رو کمک کرده بله ولی مهم اینه که من به رعایت شدن عدالت در این فرهنگ شک دارم ، من به این عقیده هستم که فرهنگ ما بر اساس یک دوران حکومت مرد ها بر زن ها یا بهتر بگم مرد سالاری شکل گرفته و در این حق ما در نظر گرفته نشده است چرا باید اگر یک مرد راهش رو بلد باشه می تواند صد شریک جنسی داشته باشه اما اگر ما شریک جنسیمون به دو برسه به یکی از بدترین نوع های مرگ محکوم خواهیم شد . بله سنگساردر نوعی مرگ که در اون نه تنها جسم فرد نابود خواهد شد بلکه غرور فرد هم در اخرین لحظات زندگیش شکسته خواهد شد جوابی داری ؟؟ نه ، نمی خواستم باور کنم که چیزهای که صدف می گه راسته اما نمی توانستم به حرفهاشم اشکالی بگیرم داشتم پیش خودم فکر می کردم و ............ در مورد این خاطره باید به شما بگویم که قسمت دوم گفتگو های بین من و صدف کاملاً خیالی است و من به خاطر این که حرفهای دلم رو به زبان ساده بگم این راه رو انتخاب کردم نکته دوم هم اینکه جواب کامنت ها رو تا شنبه به طور کامل خواهم داد نکته سوم ومهم اینکه این خاطره قسمت سوم دارد که در اصل اتفاقات حقیقی است که بعد از شب اول در اصفهان افتاد و این قسمت رو تا فردا شب روی وبلاگ خواهم گذاشت خوش باشید
سارا
ادامه دارد

صدف

سلام صدف امتحانات تمام شده بود و موقع یکی از ترسناک ترین امتحان های بود که تو عمرم داشتم و اون هم کنکور بود. امتحان سراسری رو دادیم و برای امتحان دانشگاه ازاد باید می رفتم اصفهان. من اصفهان رو به پیشنهاد صدف یکی از دوستهای صمیمی اون دوران زندگی انتخاب کرده بودم. البته اول با مخالفت خانواده روبرو شدم اما با کلی اصرار که من کردم پدرم هم موافقت کرد. پدرم کلاً برای درس خوندن من حاضر بود هر کاری بکنه اما پدرم دلیل مخالفتش به این خاطر بود که به نظر اون من می توانستم راحت درسم رو تو تهران ادامه بدهم اما خوب رویای زندگی ازاد دور ازخانواده و ... باعث شد که من اصفهان رو انتخاب کنم . بعد از امتحان سراسری باید به اصفهان می رفتیم و پدر و مادر من هم می خواستن که بیان اما صدف می گفت که تنها بریم اما خوب من تا اون روز تنها به جایی سفر نکرده بودم و پدرم و مادرم با این موضوع دیگه با شدت مخالف بودن تا بلاخره صدف کاره خودش رو کرد و انقدر مادرش با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شدن که ما تنها بریم و اونجا بریم خونه دایی صدف و همین هم شد و ما اماده شدیم که بریم. تا قبل از حرکت همه چیز خوب بود اما موقعی که می خواستم تو فرودگاه از مادر و پدرم جدا بشم تازه فهمیدم که چقدر به اون های عادت کردم و حتی جدا شدن از اونها تو همین لحظات اول هم سخت است. بلاخره حرکت کردیم و فکر می کنم که نزدیک ظهر بود که رسیدیم و دایی و زن دایی صدف امده بودن دنبال ما و بعد از اشنا شدن با اونها به سمت خونه حرکت کردیم سر راه دایی صدف پیاده شد و دوباره رفت سر کارش و ما همراه زن دایی صدف رفتیم خونه . تا اینجا رفتار خانواده صدف انقدر خوب و با محبت بود که من از این که در بین انها بودم اصلاً احساس غریبگی نمی کردم . قرار شد که ما این دو روزی که مهمان انها خواهیم بود در اتاق پسر دایی صدف بخوابیم و .... بعد از ظهر بود که صدای زنگ در امد وپسر دایی صدف ( بهروز ) امد خانه نمی دانم چرا از نگاه اول احساس کردم که طرز نگاه اون به ما شبیه نگاه میزبان به میهمان نیست و شاید مهمتر اینکه نوع نگاه بهروز به صدف هم نگاه پسر دایی یه دختر عمش نیست. شب شد وبعد از خوردن شام در کنار هم برای خوابیدن اماده شدیم وهمانطور قرار بود من وصدف تو اتاق بهروز اماده خوابیدن شدیم وقرار شد بهروز هم توی حال بخوابه. وقتی همه دیگه برای خوابیدن امده شده بودیم تازه من وصدف در حالی که من به اصرار صدف روی تخت و خود صدف روی زمین خوابیده بود شروع به حرف زدن کردیم، در حالی که ما حرف می زدیم چند بار بهروز به بهانه های مختلف وارد اتاق می شد که به لبخند صدف و گاهی اخم من روبرو می شد ، دیگه ما خسته شده بودیم وتصمیم گرفتیم که بخوابیم و چراغ را خاموش کردیم و...... نیم ساعت بود که سعی می کردم بخوابم اما خوابم نمی برد شاید به خاطر این بود که توی اتاق خودم نبودم داشتم با خودم کلنجار می رفتم که صدای در که باز می شد کلاً خواب رو از سدم پروند و برگشتم در حالی که خودم رو خواب نشون می دادم ببینم که کیه؟ بهروز بود حتماً امده بود که دوباره چیزی برداره!!!!!!! امـــا این بار کنار صدف روی زمین نشست و با دستش صدف رو تکون داد که صدف از جاش بلند شد و نشست . بهروز با صدای اهسته به صدف گفت : می دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ بعد سریع لباش رو روی لبهای صدف گداشت. وای اینها چیکار می کردن؟؟ صدف داشت سعی می کرد که از این کاره بهروز جلوگیری کنه اما این بهروز بود که موفق بود . بعد لبهاش رو از روی لبهای صدف برداشت که سریع صدف شروع به حرف زدن کرد: دیونه معلومه داری چیکار داری می کنی ؟ بیدار می شه ها ؟ امشب نیمشه باشه برای یه موقع دیگه که بهروز جوابش رو داد : چرا نمیشه من امشب نمی توانم جلوی خودم ور بگیرم بعدش هم بیدار نمیشه تازه اگرم شد چی می خواد بگه؟ بعد بودن اینکه منتظر عکس العمل صدف رو ببیند امد و در حالی که صدف نشسته بود اون را روی کمر خوابوند و خودش هم روی اون. لبهاشون توی هم قفل شده بود و بهروز داشت با حرکت بدن خودش روی صدف بیشتر خودش رو به اون نزدیک می کرد بغد بلند شد و از صدف خواست لباس هاش رو در بیاره و خودشم بلند شد من منتظر بودم که چیکار می کنن که دیدم سریع بهروز شلوار و تیشرتش رو در اورد وکیرش درحالی که کاملاً بیدار بود به صورت عمود روی بدنش ایستاد در حالی که توی تاریکی می توانستم پشمهای زیادی که دور کیرش بود ببینم . بلافاصله دیدم که صدف هم لباس هاش رو در اورد و در حالی که کاملاً لخت جلوی بهروز ایستاده بود بهروز از اون با صدای اروم خواست که بخوابه روی زمین و که صدف هم روی کمر خوابید و بهروز در حالی که اب دهنش رو به کیرش می زد روی اون خوابید و کیرش رو توی دستش گرفت و کاملاً روی صدف خوابید و و صدف در حالی که اهی کشید به بهروز می گفت : خیلی خشکه و .... پیش خودم گفتم که با این روش که از عقب نمیشه سکس کرد پس یعنی ؟؟؟؟ بلــــــه صدف از جلو سکس می کرد و این یعنی که ..... بهروز در این حالت یکم از روی بدن صدف فاصله می گرفت و دوباره خودش رو نزدیک می کرد من متوجه خودم شدم که تا گرم شده بودم و دستم بین پاهام بود و داشتم روی کسم می مالیدم صدف هنوزم گاهی اشاره می کرد که خشکه و داره اذیت می شود و بهروز هم همین رو می گفت که چرا این بار انقدر کست خشکه چند دقیقه این کار رو کردن که بهروز بلند شد و از صدف خواست که روی چهار دست و پا قرار بگیره و بهروز هم رفت پشتش رفت و دوباره از پشت کیرش رو کرد تو ار نوع که کون صدف قرار گرفته بود کملاً مطمئن بودم که بازم از جلو دارند سکس می کنند. من هم داشتم با خودم بازی می کردم و خودم رو جای صدف تصور می کردم و سعی می کردم که متوجه من نشن در حالی که بهروز داشت کیرش رو عقب و جلو می کرد چند بار دیدم که صدف می گه که نکن و با دست دسته بهروز که روی کونش بود عقب می زد توجه ام رو به دست بهروز جلب کردم ودیدم که انگشت شصتش رو می کنه توی کونه صدف و این کار با مخالفت صدف روبرو می شه دو سه بار که این کار رو کرد یک بار کیرش رو در اورد و یکم بالاتر فشار داد که این کار باعث شد که صدف از جاش بپره و رفت ته اتاق زانو هاشو بغل کرد و شروع کرد به فش دادن به بهروز بهروز سعی کرده بود که کیرش رو توی کون صدف بکنه بهروز که دید حسابی صدف عصبانی شده شروع کرد به معذرت خواهی و .... و صدف هم که قبول نمی کرد بلاخره صدف قبول کرد و دوباره رو کمر خوابید و پاهاش رو باز کرد و بهروز بین پاهاش رفت ودوباره کیرش رو کرد توی کسش و شروع به تلنبه زدن کرد هنوز یک دقیقه نشده بود که که سریع کشید بیرون و با دست شروع به مالیدن کیرش کرد که ابش امد و روی شکم صدف ریخت بعد هم باشرتش روی شکم اون رو پاک کرد و صدف رو بوسید و لباس پوشید و رفت من هم متوجه شدم کاملاً شرتم خیسه خیسه و متوجه چشمهای صدف شدم که داره من رو نگاه می کنه و می خنده

سارا

عروسی

سلام باید بگم که هر کسی تا حالا جای من بود هزار بار یا از ادامه نوشتن منصرف شده بود یا صد بار از کوره در رفته بود. بابا به خدا من خودم میدونم که اشتباه کردم اما به خاطر این اشتباهاتم بیشترین ضربه رو هم به خودم زدم پس شما دیگه سعی نکنید با حرفهای که می زنید بیشتر من رو عذاب بدید چون به اندازه کافی این حرف ها رو شنیده ام امــا چرا این حرف ها رو زدم ، باید بگم که خانمی برای من کامنت گذاشتن و حسابی از خجالت ما در امدن و از همین جا از ایشون تشکر می کنم!!! خانم عزیز من و دوستم هیچ جا اشاره نکردیم که که پرده بکارت رو وقتی می دوزند کسی متوجه نمیشه و تا این جا هم که یادمه دوستم اشاره کرده بود که پسرها متوجه نخواهند شد نه دکترها اما اصل مطلب اینکه من اصلاً این کار رو به کسی پیشنهاد نکردم و نخواهم کرد چون به این معتقد هستم که پرده بکارت نشان انسانیت یا نجابت نیست و برای کسایی که برای اون ها پرده بکارت انقدر مهم است واقعاً متاسف هستم اما من نه قصد این رو دارم که کسی رو به لجن بکشم و نخواهم داشت اما برای شما که در حال زندگی خوبی دارید ارزوی زندگی پر از عشق و محبت میکنم و کاشکی قبل از اینکه این حرفها رو در مورد من بزنی کمی از من شناخت داشتی اما کاشکی ما ها قبل از اینکه نسبت به هم هرچی دوست داریم بگیم ؛ یکم هم فکر می کردیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عروسی اما می خواهم خاطره جدیدم را برای شما بنویسم نزدیک امتحان های اخر سال بود و من داشتم کم کم خودم رو برای امتحانات اماده می کردم ، هرچند که اکثراً من برای امتحانات مشکلات خاصی نداشتم وتو درس هام زیاد مشکل نداشتم اما خوب بلاخره امتحان بود واونم امتحان نهایی. علاوه بر امتحانات عروسی علیرضا پسر دایی ام هم بود که یک جورایی برنامه های ما کمی تغیر کند و کم کم ما خودمون را برای عروسی اماده می کردیم ، من و علیرضا حدود سه سال با هم اختلاف سن داشتیم و توی بچه های فامیل من نسبتاً با اون بیشتر از بقیه راحت بودم و تا حدودی دوران بچگی مت با هم گذشته بود.خیلی ها فکر می کردند که من وعلیرضا بلاخره با هم ازدواج می کنیم. این موضوع را حتی بچه های فامیل هم می دانستند.اتفاقاً یکی از اخرین خاستگار های من هم علیرضا بود که پدرم مخالفت کرد وسن من را برای ازدواج زود می دانست وگفت که سارا فعلاً می خواهد درس بخواند و ... که همین موضوع باعث شد که بین پدر ودایم کدورت پیش بیاد.کلاً من از علیرضا بدم نمی امد و علیرضا هم همینطور اما مشکل علیرضا این بود که خیلی به پدر ومادرش وابسته بود و به قول معروف بچه ننه بود و من اصلاً از این خوشم نمی امد . بلاخره هرچی که بود علیرضا خیلی زود عروسی کرد و در حالی که هنوز 22 سال هم نداشت ازدواج کرد . همه داشتن برای عروسی اماده می شدند و شاید من به خاطر اینکه علیرضا خاستگار قبل من بود انگیزه بیشتری داشتم ؛ اما حقیقت این بود که من علیرضا را مثل برادرم می دونستم واز این که داشت ازدواج می کرد خیلی خوشحال بودم . بلاخره روز عروسی رسیده بود ، البته پدرم که از دو روز قبل به بهانه کار رفته بود مسافرت اما من و مادرم خوب می دونستیم که این کار اون برای چی بوده. خلاصه عروسی روز جمعه بود و من و مادرم بعد از اینکه کارهامون را کردیم و از ارایشگاه بر گشتیم منتظر عموم وخاله زری بودیم که با هم بریم عروسی ؛ وقتی داشتیم توی اتاق اخرین کارهام رو می کردم نگاهم به اینه قدی داخل اتاقم کردم و دیدم که حرف های که ارایشگرمون زده بود راست بوده و کلی خودم رو تحویل گرفتم . حدود ساعت چهار بود که عموم اینها اماده شدن و رفتیم برای مراسم عقد و .... خلاصه عروسی گذشت وهمه چیز خوب بود به البته به نظرم علیرضا بهتر از شیما (عروس ) بود ولی خوب هرچی که بود امیدوار بودم که خوشبخت بشن شب بعد از اینکه عروس رو تا خونه بدرقه کردیم کم کم داشتیم اماده می شدیم که بریم خونه که مادرم گفت که یک جوری به عموت بگو که بره چون امشب چون زن داییت تنهاست و.. ما وخاله زری پیشش می مونیم ! مامانم اصلآ حواسش نبود که من فردا امتحان دارم وباید بریم که تا این رو گفتم یکم فکر کرد و گفت که پس تو با عموت برو خونه و فردا برو سر جلسه و .... من هم بعد از خداحافظی با عموم به سمت خونه حرکت کردیم و حدوداً ساعت سه شب بود که رسیدم خونه و در حالی که از ماشین پیاده شدم منتظر ماندم که عمو هم ماشین رو پارک کند و تا با هم بریم بالا ، عموم ماشین رو پارک کرد و امد و سوار اسانسور شدیم که عموم بدون هیچ مقدمه گفت : من بیام خونه شما یا تو میای ؟؟؟؟ واقعاً اصلاً به این موضوع فکر نمی کردم اما مثل اینکه عموم حاضر نبود که از هیچ فرستی به این راحتی ها بگذرد من داشتم هنوز به عموم نگاه می کردم و اینکه عموم کاملآ من رو شریک جنسیش به حساب می اورد و اصلآ فکر هیچ مخالفتی رو از من ندارد که با برخورد دست عموم که داشت از پشت به کونم دست می کشید به خودم امدم به صورتش نگاه کردم و از نگاهش فهمیدم که چقدر حشری است عموم گفت: بلاخره چیکار می کنی ؟ من هم دیدم که صبح حوصله جمع کردن تخت مامان اینها رو ندارم گفتم که می ریم خونه شما چیزی که شاید براتون جالب باشه این بود که من این بار سکس با عموم رو قبول کردم اما نه به خاطر اجبار اون بود نه چیزه دیگه و تنها به خاطر این بود که من هم تو اون زمان به سکس نیاز داشتم اول می خواستم که برم و لباس هام رو عوض کنم و ارایش هام رو پاک کنم که عموم که معلوم بود حسابی حشری هست من رو برد تو خونه تا در پشت سرمون بسته شد عموم سریع بقلم کرد ولباش رو گذاشت رو لبام چیزی که بازم برام جالب بود که کم کم سکس های عموم هم داشت با اولین سکس ها فرق می کرد و فکر خیلی تو سکس بیشتر به من توجه می کرد . روسری من که رو شونه هام بود رو باز کرد و همونجور که داشت من رو به خودش فشار می داد گردنم رو هم می بوسید و کلی قربون صدقم می رفت . من رو ول کرد و شروع کرد به باز کردن کروات و در اوردن کتش که من هم مانتوم رو در اوردم و عموم یه نگاه به سینه های من کرد و سریع طوری که من خودم تعجب کردم من رو بقل کرد و روی کاناپه انداخت ودوباره لباش رو گذاشت روی لبام وبا دستش ار پشت کمرم رو می مالید منم با دستام داشتم پهلو های عموم رو می مالیدم که دیدم بلند شد و گفت : سارا سریع در بیار که دارم دیونه میشم من هم بلند شدم و پشتم رو به اون کردم که خودش سریع زیپ لباسم رو باز کرد و لباسم رو در اورد و من لخت شدم و فقط شرت و سوتین تنم بود که دوباره بهم نزدیک شد ودو تا دستش رو از پشت لای پاهام کرد و از هم باز می کرد و شروع کرد به خوردن سینه هام رو خوردن ولیسیدن که واقعاً عالی بود چند دقیقه این کار رو کرد و من هم هرچی بیشتر ادامه می داد بیشتر لذت می بردم ومثل مار به خودم می پیچیدم که عموم امد پایین و شرتم رو در اورد وشروع کرد به بازی کردن به کسم این دیگه داشت دیونم می کرد که نگاهم به کیرش افتاد که از روی شلوارش معلوم بود که چقدر تحریک شده حرکت زبون عموم روی کسم بیشتر از هرچیزی من رو تحریک می کرد . که عموم از بین پاهای من بلند شد و در کنار من روی کاناپه نشست و با این کار من متوجه شدم که حالا که من باید کارم را شروع کنم ، روی زانوم و بین پاهای عموم نشستم و با دست از روی شلوار روی کیرش که کاملآ سفت شده بود دست کشیدم که عموم یک آه بلند کشید و من هم اروم زیپ شلوار عموم رو پایین کشیدم و با کمک خودش شلوارش رو کشیدم پایین و از روی شرت به کیر بزرگ عموم خیره شدم و اروم کیرش رو از تو شرت در اوردم و شروع به ساک زدن کردم . مثل همیشه مزه خاص کیرش بعد از چند لحظه از بین رفت و کار من رو ساده تر می کرد . عموم کاملا چشماش رو بسته بود و سعی می کرد که با صداش به من نشون بده که دارد لذت می برد با فشار دست عموم برای جدا کردن من از خودش متوجه شدم که دیگه نباید به ساک زدنم ادامه بدهم و همین کار رو هم کردم حالا من روی کاناپه نشستم و یکم سر خوردم به سمت پایین وپاهام که حالا عموم بینش بود باز کردم و عموم که بین در حالی که با کیرش بازی می کرد پاهای من رو بالا داد و یکم با دست سوراخ کونم رو خیس کرد .و با کلاهک کیرش با سوراخ کونم بازی می کرد وبا یک فشار کیرش رو توی کونم کرد بازم اون سوزش و درد خاص رو داشت اما خیلی کمتر داشتم به این فکر می کردم که کاشکی به عموم می تونستم بگم که منم می خواهم سکس کامل داشته باشم و شاید همین امشب مثا شما عروس بشم دردش کمتر شد و حالا از حرکت کیر اون تو کونم لذت می بردم و عموم هم با سرعت داشت کیرش رو تو کونم تکون می داد وگاهی که سرعتش رو کمتر می کرد کیرش رو در جهت های دیکه کونم هم حرکت می داد واین برام روش جالی بود هنوز داشت کیرش رو توی کونم جلو و عقب می کرد که احساس کردم که شل شد وتوی کونم ابش رو حس کردم خیلی ناراحت بود که ابش زود امده بود منم زیار خوشحال نبودم ولی خوب حالا هردومون خسته بودیم وبه سکس دوباره فکر نمی کردم پس رفتم توی تخت وکنار هم خوابیدم در حالی که هنوز لباس هامون توی حال رو زمین بود عزیزان امیدوارم که از این خاطره من خوشتون امده باشد راستی نظرتون در مورد وبلاگ جدیدم چیه؟ بازم از شما می خواهم که اگر داستانی دارید برای من بفرستید تا با نام شما برای دوستان بگذارم چون من یکم وقتم کم است و دیر به دیر اپدیت می کنم و این دوستان را ناراحت کرده خوش باشید
سارا

نبرد تا پیروزی

سلام امیدوارم که خوب باشید . می خواستم امروز قبل از نوشتن این متن زیر چند تا نکته را برای شما بگم
اول اینکه اگر می بینید که من مدتی است که نوشته جدید سکسی ننوشتم دلیلش این نیست که من دیگر قصد نوشتم خاطرات سکسی ندارم ؛ بلکه تنها دلیلش این است که احساس می کنم که تو این مرحله علاوه بر رفع نیازه سکسی خواننده های این وبلاگ وظیفه دیگری هم دارم و ان انتقال تجربیات و ایده های که دارم به خواننده گان است.
و نکته دوم اینکه هنوزم میگم که به نظرات شما برای پیشرفت احتیاج دارم پس کمکم کنید
وسوم اینکه سعی می کنم تا روز یکشنبه خاطره جدید سکسی خودم رو برای شما بنویسم
ودر اخر از شما می خواهم که نوشته زیر رو بخوانید که به نظر من در راه موفقیت همه ما در زندگی نقش بزرگی دارد
نبرد تا پیروزی
هنگامی که پسر بچه ای بیش نبود؛علاقه زیادی به پروانه ها داشت.البته شکارشان نمی کرد؛بلکه ساعت ها به انها خیره میشد و از زیبایی ها و رفتارهای جالب توجه انها حیرت می کرد.پس از گذشت سالیان متمادی؛در حالی که صاحب پسری شده بود که چند هفته بیشتر از تولدش نمی گذشت؛دوباره خود را در حالی یافت که مسحور یک پیله شده است.پیله را در داخل پارک پیدا کرده بود.پیله به شاخه درخت چسبیده بود؛و شاخه شکسته ولی به پیله اسیبی نرسیده بود.او درست مثل مادرش؛پیله را به ارامی در یکدستمال کاغذی قرار داد و با خود به خانه برد و در یک ظرف شیشه ای قرار داد و چنر سوراخ در روی در ظرف قرار داد تا هوا به خوبی داخل ظرف جریان داشته باشد.مرد با اشتیاق و علاقه به پیله نکاه می کرد.در ابتدا تکان های پیله چندان محسوس نبود ؛مرد بیشتر دقت کرد متوجه تکان های پیله شد.اتفاق دیگری رخ نداد و پیله همچنان به شاخه چسبیده بود و از پروانه خبری نبود. سرانجام تکان ها شدید شدند ؛شدید و شدیدتر.مرد تصور کرد پروانه در نتیجه این تقلای شدید می میرد.او در شبشه را باز کرد و با یک تیغ با دقت شکاف باریکی در اطراف پیله ایجاد کرد.تقریبآ بلافاصله پس از این کار پروانه از بند پیله ازاد شد.به نظر می رسید پروتنه از ازادی اش راضی است.روی شثشه و میز راه می رفت ولی پرواز نمی کرد.مرد ابتدا فکر کرد خشک شدن بال های پروانه زمان می برد و تا ان زمان پروانه قادر به پرواز نیست.اما روزها گذشت و پروانه پرواز نکرد.پس از متخصٌٌٌی کمک خواست؛و از ابتدا همه چیز را برای او شرح داد تا زمان شکافتن پیله با تیغ متخصٌ حرف مرد را قطع کرد و گفت:دست نگهدار حالا فهمیدم که چرا پروانه ات پرواز نمی کند.باید بدانی که نبرد بی امان پروانه در این مرحله است که به ان قدرت پرواز می بخشد و اگر این تلاش نباشد نمی تواند پرواز کند. همين واقعيت در مورده انسان نيز صدق می کند. گاهی اوقات نبردهای بی امان در مسير زندگی است ما را قوی و قوی تر می کند و تا اين سختی ها و نبردها نباشد؛پيروزی حاصی نمی شود.پس بجنگيد زيرا پرواز ارزش جنگيدن را دارد.
سارا

نامردی

سلام قبل از هرچیز باید از همه به خاطر اینکه دیر نوشته جدیدم رو اپدیت کردم معذرت بخواهم. خوب امروز قبل از نوشتن خاطره جدیدم مثل گذشته چند نکته باید بگم اولاً اینکه من با توجه به کامنت های شما و نظر خودم به این نتیجه رسیدم که اگر من بخواهم که تمام خاطراتم رو برای شما بنویسم هم به خاطره اینکه خیلی از این خاطرات شبیه هم هستند و هم به خاطر اینکه تا رسیدن به هدفم خیلی طول خواهد کشید تصمیم گرفتم که از این به بعد خاطراتی رو بنویسم که نقشی در زندگی من داشته و به طور کلی یعنی از این به بعد مطالبی که فکر می کنم که نه نظر شما رو جلب می کند و نه من رو به هدفم نزدیک می کنه رو فاکتور خواهم گرفت. دوماً باید بگم که من از کسانی که فکر می کنند که می توانند به من کمک کنند تشکر می کنم و از این افراد می خواهم که اگر می خواهند که به من کمک کنند باید نوشته های خود رو به شکل فارسی تایپ کنند و برای من بفرستند که من در مواقعی مثل این دفعه اگر نتوانستم که اپدیت کنم از نوشته های انها با اسم خودشون استفاده کنم. ----------- حالا جواب چند تا از کامنت های شما خدمت ریلکس عزیز باید بگم که من دارم سعی خودم رو می کنم که از هدفم دور نشم اگر می بینی که جواب کامنت ها رو می دهم به دو دلیل هست اول اینکه به کسانی که برای من کامنت می گذارند احترام بگذارم و دوم اینکه از ایده خودم دفاع کنم . جناب اقای صدام حسین باید خدمت شما عرض کنم که از شما که این همه ار ادبیات و فلسفه دم می زنید توقع نداشتم که برای اسم خود از اسم یک فردی استفاده کنید که کل دنیا از اون نفرت دارند البته شاید من انقدر مهم شدم که خود اقای صدام حسین به خواننده های وبلاگ من اضافه شدند. اما بریم سر اصل مطلب که همانا جواب دادن به شماست اقای صدام من اول کار گفتم اشتباه کردم و همین حالا هم همین رو می گم امــــــــــــــــا باید به شما بگم که من گفتم اشتباه کردم یا بهتر بگم گفتم که به جایی رسیدم که نباید می رسیدم اما نگفتم که سکس های که داشتم من رو به اون جای که نباید می برد برد. من بازم می گویم که از سکس به پوچی رسیدم جایی که بهترین چاره ای که داشتم تو اون موقع شاید ورداشتن یک تیغ بود و اینکه خودم رو راحت کنم . نـــــه صبر کن من تو حرفام تناقص نیست من دارم ومی خواهم که فرق سکس سالم رو با سکسی که به کثافت کشیده می شود رو برای شما بگم من دارم این رو می گم که اون سکس دومی بود که من رو به اون جاها کشوند. شما اقای صدام دارید به من بگید که چون از چاقومی شود برای ادم کشتن استفاده کرد پس چاقو بده ؟ من دارم می گم که سکس برای مرد و زن لازمه ولی نباید به کثافت کشیدش من دارم می گم که با با سکس رو ما هم معنی با خیانت ؛ فاحشگی و ... نکنیم. -------------- اقا امین شما هم باید بگم که انقدر فکر کردنت در سطح پایین است که اصلاً جواب شما رو دادن کاره بیهوده ی است هرچند که هرکی حرفهای شما رو به خونه اول کلی می خنده و این خیلی خوبه =================== نامردی بعد از خاطره قبلیم که برای شما نوشتم با عموم و کامیار چندین سکس دیگه هم داشتم که فکر می کنم که تعریف کردنش زیاد جذاب نباشه کم کم داشت رابطه من با کامیار محدود می شد یه سکس و من اصلآ از این شرایط راضی نبودم و یک جورایی می خواستم که دیگه رابطه ی که با کامی داشتم رو کم کنم یا کلاً قطع کنم ولی خوب این با مخالفت کامیار همیشه روبرو می شد و من داشتم دنبال یک بهونه می گشتم . حدود ده روز بود که کامیار رو ندیده بودم و می دونستم که قراره مامان وپدر کامیار با هم برن مسافرت خوب می دونستم که احتمالاً یک روز تو این روز هایی که پدر و مادرش خونه نیستن کامیار از من می خواهد که برم خونشون و همین اتفاق هم افتاد و کامیار ار من خواست که برم خونشون . صبح مدرسه مدرسه نرفتم و بعد ار یکی دو ساعت که تو خیابون ها دور زدم رفتم سمت خونه کامیار اینها و حدوده ساعت یازده بود که رسیدم به خونشون و زنگ در رو زدم که بعد از چند دقیقه در رو باز کرد (همیشه با اولین زنگ باز می کرد ) و رفتم بالا و که کامیار در بالا رو هم باز کرد که دیدم جلوم وایستاده و کاملاً لخت لخت و این یک احساس خیلی بعد به من داد (بعد را ده روز دوست پسرت ر و ببینی و اون به سکس فقط فکر کنه ) می خواستم بر گردم ولی نمی دونم چرا این کار رو نکردم و رفتن تو تا رسیدم تو و اون در رو بست سریع امد سمتم و لباش رو گذاشت روی لبام داشت از این کارش حالم بد می شد چون معلوم بود تو این چند روز که مامان اینهاش خونه نبوده حسابی هر کاری خواسته کرده و این رو هم بوی دهنش می گفت و هم می شد به نگاه دقیق تر به حال فهمید. بعد دستم رو کشید و برد سمت اتاق پدر و مادرش و چیزی که برام جالب بود بسته بودن در اتاق خودش بود . تا رسیدم تو اتاق شروع کرد به در اوردن لباسهای من و من هم هنوز با شرایط کنار نیمده بودم و داشتم مات به اطراف نگاه می کردم که و قتی سوتینم رو باز کرد به خودم امدم که روی تخت نشسته بودم و کامیار داشت با سینه های من بازی می کرد و یکی رو تو دست گرفته بود و داشت اون یکی رو تو دهنش می کرد و من کم کم داشتم که منم وارد سکس بشم ؛ پس خودم دو به عقب کشیدم تا اون برای اینکه بخواد به سینه هام برسه مجبور باشه که روم خم بشه که همین اتفاق هم افتاد و اون این کار رو کرد ، واقعاً این کار کامیار من رو تحریک می کرد و من چشم هام رو بسته بودم که احساس کردم کامیار داره می ره به سمت پایین و بعد رفت سراغ کسم که با اولین بر خورد زبونش با کسم یک اه بلند کشیدم و سعی کردم سره کامیار رو بیشتر به کسم نزدیک کنم تا لذت بیشتری ببرم کامیار داشت کارش رو ادامه می داد و مت لذت می بردم و دوست داشتم که این کار تا پایان سکس ادامه پیدا کنه که کامیار از روی من بلند شد و بعد روی تخت خوابید و من هم برگشتم روش و کیرش رو که کاملآ بیدار بود رو کردم توی دهنم و بعد ار دو سه بار که زبونم رو دوره کیرش تکون دادم دیدم سریع سرم رو رو به عقب داد و کیرش رو کشید بیرون و گفت : وایستا بعد از رو تخت بلند شد و رفت و شیشه لیدوکاین رو برداشت و شروع کرد یه زدن ( اولین بار بود که جلوی من لیدوکاین می زد ) که من گفتم این چیه ؟ (هرچند که می دونستم ) گفت : بی حس کننده هست و برای این می زنم که طول بکشه و بیشتر حال کنیم و امد سمت من که مثل اینکه به فکری کرده باشه گفت : می خوای به تو هم بزنم که درد نداشته باشه ؟ من یکم فکر کردم هرچند که دیگه دردش برام خیلی کمتر شده بود ولی خوب فکر خوبی بود چرا به فکر خودم نرسیده بود ؟ گفتم باشه که اون امد بین پاهام و از هم باز کرد و سوراخ کونم رو یکم باز کرد و چند باز اسپره رو پاشید که احساس کردم که کونم اتیش گرفته و دستم رو گداشتم روش و گفتم : نکن سوختم بعد از چند دقیقه سوزشش خوب شد و احساس می کردم که کاملاً سوراخم داغ شده کامیار در حالی که کاندوم می کشید روی کیرش امد و بین پاهای من و پاهام رو بالا گرفت و وکیرش رو گذاشت رو سوراخ کونم و من که فکر می کردم حالا بودن هیچ دردی می ره تو که کامیار فشار داد ولی کیرش تو نمی رفت انگار که سوراخم اصلآ باز نمی شد که کامیار گفت شل کن بابا ولی من کاملاً شل کرده بودم ولی فایده نداشت و کامیار هم داشت عصبی می شد و فکر می کرد که من از قصد شل نمی کنم و برای اینکه بتونه موفق بشه پاهای من رو بالاتر می اورد و این کار به کمرم فشار می اورد و ... کامیار کم کم موفق شد و کیرش رفت تو البته من درد نداشتم ولی سوزش خیلی زیادی رو حس می کردم و از یک طرف منتظر بودم که کامیار مدل رو عوض کنه چون کمرم داشت از درد می شکست کـــــــه چشمم به لای در افتاد که دیدم دو تا پسر بین رو وایستادن ودارن با کیرشون ور می رفتند که هردوشون متوجه من شدن و از لای در کنار رفتن کامیار هنوز متوجه جریان نشده بودم ولی من کاملآ متوجه شدم که کامی هدفش چی بوده پس سریع با تمام نیروی پاهام اون رو به عقب زدم و از رو تخت بلند شدم که کامیار مه کاملآ تعجب کرده بود گفت : چی گار می کنی ؟ که من گفتم اون دو تا پسرا کی هستند کثافت ؟ که دیدم داره میاد سمت من که گفتم به خدا اگر یه قدم جلو تر بیای انقدر جیغ می زنم که کل اپارتمان بفهمن ها ؛ کامیار که فهمید من شوخی نمی کنم سعی می کرد که توضیح بده که چی شده ولی من اصلآ گوش نمی کردم و نفهمیدم که چجوری لباس پوشیدم و از خونه اون نامرد اودم بیرون بعد هم کامیار ده بیست بار زنگ زد که زا دلم در بیاره اما من قبول نکردم که باره اخر مثل خیلی از اقایون هرچی دلش می خواست بهم گفت که مثلآ فقط من رو به خاطر سکس می خواسته و .... و اینکه تلفن من رو به همه خواهد داد به عنوان فاحشه به همه خواهد داد ؛ و نامرد این کار رو کرد .
سارا

اچ آی وی جلوش نوشته بود مثبت

بازم سلام امروز کلی کار دارم وباید به اونها برسم ولی نمی دانم چرا تا میام و می بینم که این اقای گمنام برای من بازم کامنت گذاشته تا جوابش رو ندهم و بهش نفهمونم که هنوز از روی سادگی و بچه بودن حرف می زند انگار اروم نمی گیرم. اقای محترم منم قبول دارم که سکس به رابطه دونفره است ولی هنوز کسی به من جواب نداده که پس تو این جا که به قوله دوستم ریلکس که از اون به عنوان باغ وحش اسم برده چجوری باید چشم به این رابطه چشم بدوزم . راست می گه شاید باید منتظر می موندم که مثلآ کسی مثل کامیار می امد مثلآ با هم ازدواج می کردیم ( هر چند که کاشکی همین کار رو می کردم ) و با تمام نجابتی که اون موقع داشتم باید با کسی به اوج احساس رو با کسی تجربه کنم که بارها با کسان دیگه این تجربه رو داشته این عدالته ؟؟؟ واقعآ چرا دوست عزیز شما برای ما ؛ بهتر بگم برای نجابت ما دختر ها معیار گذاشتید ؟ چرا ؟ من اومدم اینجا شاید به ایده شما کمک کنم ؛ من اینجا دارم هیجانات سکسی رو به جای اینکه طوری که شما مردود می کنید ارضا کنم دارم این امکان رو به مخاطب می دهم که از سکس فانتزی لذت ببره ( هر چند که من هدفم این نیست ) .درسته ؟ شما هنوز دارید تو دورانی زندگی می کنید که مردی و مردانگی زنده بود ولی این رویا شماست ؛ دیگه مردی نمونده دوست عزیز حالا دیگه کار دارم باید برم پس یه نوشته از وبلاگ ریلکس براتون می گذارم که خیلی از حرفهای که زده حرف منه . سارا ---------------------------------------- در اتاق رو آروم می بندی و همه ی سوراخ سنبه ها رو چک می کنــی که مبادا يــــه روزنه ی لعنتی وجود داشته باشه و لو بری ! هرکی هم صدات کنه ميـگی بابـا من فردا امتحان دارم !! شلوارت رو يواش يواش ميخارونی. يه دست ميره زير همون که اسمشو نمی برم و يه دست ديگه از بالا شـروع می کنه به نـوازش کردنش ! همچين با اشتياق زل زدی به صفحه تلويزيون که انگار مثلا داری سفر انسان به کره ی ماه رو نگاه می کنـی. برای اينکه صحــنه طـبيعی تر جلوه کنه ياد دختر همسايه ميفتی و بعد از يه عالمه قربـون صدقـه اش رفتن تو ذهنت خيلی شيک لباسهاش رو درآوردی و به جای هنر پيشه ی مـرد فيلم خودتی و اون خانوم جنـده هم ميشه اون دختر بدبخت و ناموس مردم و يوهوووو ! بريم که داشته باشيم لنگ و پاچه و سر و سينه و بقيه ی مخلّفــات ! يهو ريده ميـشه تو اين وضــعيت رويايی .. مامانت مياد تـو و فوری خــودت رو جمـــع و جور می کنی و عين بزغــــاله رو صفحــه کليــک می کنـی که پنــجره اش بسته بشــه و مامان جـــــــــون متوجه نشن که پســر گوگوليشـون در حال تماشای چه فيلم کلاسيک و هنـــری و آموزنده ايه ! تا مامان ميره بيرون يه نيشخند تخم سگی ميزنی و و يه دونه ميگی جوووون ... عزيزم دقت کردی پسرها ( حالا ديگه حتی مردها ) تو خيابون با چه اشتياقی قد و بالای دختر ( حالا ديگه حتی خانوم ) ها رو نگاه می کنن. آخی! چــــــه پسرهای خوبی! منظوره بدی که ندارن بابا ! ميخوان ببينن سايز شلواره دختره چنده يا ميخـوان ببينن کدوم کلاس لاغری ميره و برن اسم بنويسن! آره بابا! آدم نبايد بد بين باشه. پسرها همشون گوگــولی و آدم حسابی هستن و اصولا اينجور مواقع نگاهشون از روی شهوت نيست. فقط نمی دونم چـرا وقتی نگاه می کنن به پر و پاچه ی دختره تو خيابون همچين بگی نگی اين زبونشون هم داره ملچ ملوچ می کنه و يه دونه هم ميزنن به شونه ی بغل دستی و ميگن جون ببين چـه تيـــــــــــکه ای !! آها ! آره ديگه احتمـــالا منظــور اون پسر شخــيص يا آقــای خونواده دار و محترم اينه که عجب شلوار يا مانتوی قشــنگی !!! و اصـلا قضيه ربطی به اون زير ميرا نداره ! آره عـزيـزم ميدونم که همه ی پسرها نيّت خير دارن و اصلا انقدر مظلــوم تشـريف دارن که اين کارها بهـشون نمياد. تلويزيون شش تا کانالش داره ميگه سکـس بده ! مامان که اصلا تو اين باغــها نيـست ! بابات هم که خودش اينکاره است (: هر مجلــه و روزنامه ای هم که ورق بزنی توش نوشـته سکس بکنی جيـــــز ميشی. می برنت لو لو خونه و لو لو مياد باقالی ميذاره دهنت. تو کتابها هم که نوشته سکـس نکنيد کـه بــــعد از مرگ يه حوری مياد کــلاس آموزش سکس ميذاره براتــون ! خُب منم جای اون پــسره باشم به گربــه ی سر کوچه هم رحم نمی کنم و مخشـو ميــزنم و ميارم خونه و ... آره ديگه ! تو خيابـون مگه مـيشه دو قــدم راه رفت ؟! يکی سايز کرستــت رو بهت ميگه ! يکی درز شلوارت رو بــرات وصف می کنــه‌ ! يکی بلد نيــست چی بايد بگه ميگه وای خانوم شما که منو شخم زدين !! يکی ديــگه همينــجوری خيــره شده بهت و تو فـــکرش داره ترتيبت رو ميده اساسی! يکی ديــگه رد ميشه ميگه زنــمو طـلاق بدم ميای زنم بشی؟ يکی ديگه ميگه بره و بياد چند در مياد خانوم ؟! يــکی ديگه ميــگه خـــانوم زن و بچه ها رفتن بــاغ! تشريــف بياريد در خدمــت باشم! خـلاصه انواع و اقسام پيشنهاد ها رو ميشنوی و تازه خيلی مواقع يارو از بس ديوس و عوضيــه يهـو مياد دستشــو ميذاه رو اونـــجات و بعـد تا بيای برگردی ببينی کيه و بزنی تو گوشش مثل خر جُفتک انداخــته و گم و گور شده! اين پسرهای فنچولک هم که ديگه ايولا خوشم مياد همه از همون سيزده سالــگی همـــخوابگی رو تجربه کردن و الان ديگه تو سن مثلا هفده سالگی ختــم روزگار شــدن و مونـيکا و کلينتون رو درس ميدن و يه پا واسه خودشــون لات و لوت شدن ! کافـيه فـــقط يه جا که ميری يه خورده دکمه مانتوت باز باشه! همه عين برده و نوکر جلوت تعــظيم می کنـن. آخ جان!‌ دوست دالــــم ! يه خانوم هم اگه مثل من کس کش باشـه خوب بلده چطــوری باج بگــيره و برينه به هيــکل اين جمــاعت! آخه بدبخــتی اينجاست که دخترها جی جی شدن و بد عادت کردن اين پسرهای گوگولی رو! و اگر نه من باشم می دونم چه خدمتی از شـازده برسم که يه تابــلوی از تاريــخ مصرف گذشته بزنه در اونجاش !‌ ((: حالا هــــــــــی بگــرد دنبال سوراخ اين ور و اونور تو اتاقت ! يه بار با بالشت امتحان می کنی می بينی حال نميده ! اينبـار با سوراخ بين کشوی ميز تحرير !!! بازم کيف نداد ! ميری سراغ سوراخ کف وان حموم و ... خودارضايی از نظر جسمی شايد ارضــــا کنه شما رو شـازده پسر دودول طلا ! امّـا از لحــاظ روحی ميشی همون گرگ گرسنه که تو خيابون سايز شُرت دختــر مردم رو انــدازه ميگيری ! روانـی مــتخصّص اينـجور امــور بی تربيته ! خوب ميدونم که صد دفعه به خودت قول ميدی که ديگه عمرا از اينکارها نمی کنم اما بازم نميشه و دودول مبارک که غُر بزنه بايد يه جوری آروم بشه! دخترها هم همينجوری هستن. تو مملکت ما که دختر بيچاره بايد دست نخورده باشه که يهو شازده به رگ غيرتش برنخوره و نگيرتش! آخه حيف نيست زن يه خيـکی ميشيـن که رو يه ميليون تا دختر قبل شما خوابيده و شما حتی يه بار هـم لذت سکــس رو نچشيــدين! يه دختر اگه فقط يه بار سکس کنه ديـگه نميـتـونه دست بکشه! واسه همينه که سريعترين راه مخ زدن يک دختر گرفتن نجابتشه. ما دختــرهای بدبخت تا يه پسر شلوارمون رو بکشه پايين فکر می کنيم ديگه همين مرد زندگيــــمونه و خــودمون رو ول ميديم براش هر کار دوست داشت انجام بده .. غافــل از اينکه شازده بامـبول بازی در مياره و يکم که بگذره و براش تکراری بشـين هوو تو تو ! بای بای !! شما می مونيد و يه عالمه غم و غصه و پسره می مونه و يه عالمـــــه گرينه ی جديد ! ): البته خب شازده زياد هم ذوق نکن عزيز جان! همينجا تموم نميشه قصه! يه مکانی افتتاح شده جديدا تو اين مملکت باغ وحش به اسم شوهر خَر کن يا پرده دوزی ! دختر خانوم تشريف می بره ميدوزه و تـو هم هيچ گهی نمی تونی بخوری و عمرا نمی تونی ثابت کنی دختر بوده يا نه ! ها ها! خورد تو حالت ؟! البته خيلی از دخترهای اسکل هستن که تا دم سفره ی عقد اصلا نمیــدونن سکس چيه! (: تازه بعد از ازدواج ميفهمن که بابا جوون بوديم چه کارها که ميشد انجام بديم ! جالبه که دختره بايد نجـــيب باشه .. خانــوم باشه .. تميز باشه ! پسره هم که هــر اَن و گُـهــی ميــخواد باشـه! مهــم نيــست چه گنــد و گــهی قبـــلا بـــالا آورده بوده آقا ! اين يعنی حقــــــوق زنــــــــــان ! يعنی احـــــــتـــــــــــرام به زن ! خيـــلی از جوونای اين باغ وحش از بس فيلم سوپر و کلیپ اينترنتی ديدن از اين ور و اونور ! همش دنـبال روشهای نامتعارف سکس هستن و همين مسـئله بعد از ازدواج واقــعا مشکل اساسی بين زوجين ايجاد می کنه! شازده تو فيلم ديده زنه داره ليس ميزنه واسه يارو حالا ازدواج که کـرده از زنش هم همين انتظارو داره! روش نميگه مستقيم بگه (چون اينجا ايرانه) به اشکال مخــتلف نارضايتی نشون ميده ! شب دير مياد خونه ! همش بهونه ميگيره ! هی سر زن بيچاره غر ميزنه و ... اين جــوجه های هفده هجده ساله هم که از قوه ی تخيلشون استفاده می کنن و انواع و اقسام حالات مختلف سکس رو تجربه می کنن ! من نميدونم اين روند تخــماتيک تا کی ميخوای ادامه پيدا کنه اما انصافا شومبول طلا ها دارن ميرن به سمت خوک شدن ! دخترها هم که زدن تو کار درآمد ! چقد هم بازارش خوبه انصافا! دوست خودم سال پيش رنو نمی دونست چيـه الان پشت دوو ميشینه ! هم در آمد داره هم به صرفه تموم ميشه و هم خود آدم هم يه حالی می کنه .. فقط بديش اينه که اگه اون ورقـه آزمايش اچ آی وی جلوش نوشته بود مثبت
...
سارا

کتری برقی

سلام امروز با اینکه خیلی خستم و حوصله ندارم که بشینم و تایپ کنم ولی می نویسم چون وقتی دیدم حدوداً روزی صد و پنجاه بازدید کننده داشتم در صورتی که یک هفته وبلاگ رو آپدیت نکرده بودم احساس کردم که باید حالا که تا حدودی به هدفم نزدیک شدم بیشتر تلاش کنم. ------------------------------------------- امروز قبل از اینکه خاطره بعدیم را برای شما بنویسم می خواهم که جواب بعضی از کامنت های که دوستان برای من گذاشتن رو بدهم. در مورد اقای که هنوز ما اسمش رو نمی دانیم باید بگم که هنوز ایشون خودشون نمی دانند که انتقاد چیه و .... هرچند که من اصلآ از انتقاد ناراحت نمی شوم .چون روزی که این وبلاگ رو ساختم همه این مشکلات رو حدس می زدم که داشته باشم. اما ایشون نه تنها که حرفهای که می زنند از روی احساس هست و نه عقل مشکل دیگه که در نوشته هاشون دیده می شود تناقص است . ایشون جایی از لذت همشگی حرف می زنند و جایی هم به سکس با کسایی که به قول خودشون تو خیابون تو سه سوت پیدا می کنند . نمی دانم که اخر سر نظر ایشون در مورد سکس چیه . من متوجه نیستم که ایشون سکس رو در چه حالتی سالم می بینند . شما چرا هر موقع که دختری رو می بینید که با بیش از یک نفرسکس داره سریع محکومش می کنید(به همان شکل که من رو محکوم کردی) ولی به خودت چنین اجازهء می دهید. که برای ارضا خودت با هرکی که دوست داری سکس داشته باشی ؟؟ چرا شما مشکل دیگه که دارید مشکل این است که به خودتون هم دروغ می گید . و در حالی که همه ما به نیازه جنسی که داریم واقفیم ولی شما سعی در کمرنگ تر کردن این نیاز دارید. شما فکر می کنید که با سکس واقعی کل نیاز های افراد بر طرف می شود و نیاز به سکس فانتزی رو در انسان کلآ رد می کنید . من که خودم تا به امروز با توجه به سکس های که اصلآ هم کم نبوده ولی باز هم این نیاز رو در وجودم داشتم و دارم . عزیزان اگر می بینید که من امروز اینجام و دارم براتون می نویسم دلیلش چیزی جز این نیست که من به جایی رسیدم که خودم اسمش رو پوچی گذاشتم . جایی که احساس کردم که راه رو اشتباه امدم . ولی شما می خواهید همه این اشتباهات من رو بر گردن خودم بگذارید ولی این انصاف نیست. شما می خواهید که سکس رو کلآ رد کنید ولی این طور نیست . من می خواهم که نشون بدهم که این سکس رو باید به عنوان یک نیاز شناخت و نه یک جرم . ولی تا جایی که به قول یکی از دوستان به کثافت کشیده نشه . ------------------------------------------- در مورد اقا امین هم باید بگم که من همان طور که بالای وبلاگ نوشتم یکی از اهدافم رفع نیازه سکسی کسانی هست که به این وبلاگ می اییند . پس باید برای اینکه به این هدفم هم برسم نوشته هاییم جنبه سکسی داشته باشه. ------------------------------------------ در مورد اقا شاهین و جناب اقدس با هرچیزه دیگه بایدبگم که حق با هردو شما است . <حتی با اقدس> ----------------------------------------- باید بگم که من تو این وبلاگ تا این لحظه قصدی برای اینکه با کس همکاری کنم ندارم ----------------------------------------- و در اخر از همه تشکر می کنم و کسانی هم که خواستاره تماس خصوص و ... شده بودند سعی می کنم از طریق چت فقط و فقط به دلیل اینکه براشون احترام قائلم با انها ارتباط بر قرار کنم. ---------------------------------------- سکس سوم من و عموم فردای ان روز که از خانه کامیار امدم . صبح که به مدرسه رفته بودم یک جورایی می خواستم به همه بچه ها که با هم یکمی صمیمی بودیم بگم که با کامی سکس داشتم. کلآ سکس با کامیار شاید سکسی پر از لذت برای من نبود ولی حداقل سکس با کسی بود که خودم انتخات کرده بودم و خودم برای لذت بردن خودم حاضر به سکس شده بودم. خارج از جریان لذت بردن خودم چیزی که باعث می شد که من دلم بخواهد که به بچه ها جریان سکس با کامیار رو بگم این بود که تو شرایط سنی ما تو مدرسه نمی توانم که بگم رقابت بود ولی کلآ کسانی که سکس رو تجربه نکرده بودن به کسانی که سکس رو تجربه کرده بودن طوری نگاه می کردند که مثل اینکه موفق شدن یک کار فوق العاده انجام دادن . چون همه می خواستند این نوع رابطه رو که با جنس مخالف (پسرها) که اون موقع این رابطه برای ما پر از علامت های سوال بود و از یک طرف هم نیازی بود که همه ما تو اون موقع به دنبال راهی برای برطرف کردنش بودیم را تجربه کنند. هرچند که من قبل از سکس با کامی سکس را تجربه کرده بودم ولی سکس های من طوری بود که نمی توانستم برای دوستانم تعریف کنم چون که سکس با فرید که اصلآ انجام نشد و سکس با عموم هم انقدر برای خودم عجیب بود که خودم هم اون رو یک سکس عادی نمی دانستم ولی سکس با کامی سکس بود یک سکس که می توانستم به ان افتخار کنم !!!!!! واقعآ چرا پس تو مدرسه جریان سکس با کامیار رو را با کمی هم اضافه و کم کردن تعریف کردم و خوب عکس العمل متفاوتی داشتند ولی چیزی که برای من جالب بود این بود که همان طوری که من قبلآ وقتی که دیگران در مورد سکس حرف می زدند من کنجکاو می شدم حالام خیلی از دوستانم رو به همین شکل می دیدم. و از همه جالب تر این بود که ترسی که من در سکس در مورد اول و دوم من داشتم رو هم اکثر بچه ها داشتند . یک جوری احساس می کردند که سکس کار ترسناکی است . بعد ازظهر که از مدرسه برگشتم به خونه دیدم که مامان نیست و یک نامه گداشته که به خاله زری (زن عموم که من بهش خاله می گفتم ) رفتن بازار و ... من هم چون که هم خسته بودم و هم گرسنه سریع غذا را برای گرم شدن روی گاز گذاشتم و رفتم داخل اتاق تا لباس هام رو عوض کنم و ... بعد از اینکه لباس هام رو عوض کردم و ناهار رو خوردم رفتم و داخل اتاقم رو تخت دراز بکشم که خوابم برد و با صدای زنگ در ورودی از خواب پریدم معلوم بود که چند دقیقه هست که در حال زنگ زدن هست چون کم کم داشت زنگ ها ممتد می شد. من هم که فکر می کنم هنوز بیست دقیقه هم نرسیده بود که خوابیده بودم رفتم در رو باز کردم(فکر می کردم که مامان است که بر گشته ) و بدون اینکه توجه داشته باشم که کیه سلام کردم و به سمت اتاقم بروم که بخوابم که متوجه شدم کسی که جواب سلامم رو داد عموم بوده یک لحظه مثل کسایی که برق گرفتشون بر گشتم و عموم رو دیدم که داره من رو نگاه می کند من دوباره سریع سلام کردم که دوباره جوابم سلامم رو داد و گفت : ترسیدی ؟ که گفتم که نه فکر کردم مامانه که داره زنگ می زند . گفت : حالا حالا ها بر نمی گردند چون زری به من زنگ زد و گفت که بازارن و کارشون یکی دو ساعت مونده و فکر کنم تا بر گردند طول بکشه . من داشتم هنوز عموم رو نگاه می کردم و نمی دونستم که باید چیکارکنم که یک ان عموم به سمت مبل حرکت کرد و گفت : نمی خوای عموت رو به یک چای دعوت کنی؟ که من سریع جواب دادم چرا حتمآ و حرکت کردم سمت اشپزخانه و کتری برقی رو اب کردم و گذاشتم که داغ بشه و راه افتادم سمت اتاقم تا تو حمام به اب به صورتم بزنم تا خواب از سرم بپره در حالی که از جلوی عموم برای رفتن به اتاقم رد می شدم متوجه نگاهش به پاهام شدم که یک لحظه متوجه خودم شدم که شلوارک پامه و این دلیله خیره شدنه عموم به پاهای منه . رفتم توی حمام و ابی به صورتم زدم وامدم توی اتاقم و در همین حال به داشتم به این فکر می کردم که عموم که حتمآ برای سکس امده ( من ادم بدبینی نیستم ولی با کارهای که عموم می کرد نمی شد به این مسئله شک کرد )چجوری بازم از زیره این کار در برم. تصمیم گرفتم که حداقل شلوارک را در بیارم و شلوار به پوشم که کمتر جلوی عموم جلب توجه کنه پس از داخل کمد شلوارم رو ورداشتم و شلوارکم رو در اوردم که شلوارم رو به پوشم که صدای عومم از پشت سرم شنیدم که می گفت: من عاشق این پاهای سفیدتم سارا وای بازم اون یک قدم از من جلو تر بود سریع بر گشتم که دیدم که پشت سرمه و داره میاد سمت من که من سریع گفتم : عمو امروز رو اصلآ نمتوانم خواهش می کنم بزاریم برای یک روزه دیگه (دیگه بعد از دو بار سکس با عموم می دونستم که با زور نمی توانم که کاری از پیش ببرم ) که عموم بازم در حالی که به سمت من می امد گفت :حالا توقع داری که من که این همه مدت منتظرت بودم حالا که بهت رسیدم از فرصت استفاده نکنیم ؟ این طوری که پیداست خودتم که بدت نمیاد از طرز نگاهش که به من بود متوجه خودم شدم که دیدم که با یک شرت و یک تیشرت جلوش ایستادم و اونم فکر کرده که من داشتم خودم رو برای سکس با اون اماده می کردم پس دیدم که چاره ای نیست و باید تن به این سکس هم می دادم . ولی چیزی که من رو می ترسوندم این بود که من دیروز با کامیار سکس داشتم و می ترسیدم که عموم جریان کامیار رو بفهمه عموم دیگه به من رسیده بود و که دو دستش رو به پشتم برد و یکی رو پشت کمرم و یکی دیگه رو از پشت لای پاهام گداشته بود وسعی می کرد که با فشار دستاش خودش رو به من بیشتر نزدیک کنه ولی شکم بزرگ اون باعث می شد که این کار را بتونه انجام بدم در همین حال لبش رو روی لبای من گذاشت و داشت سعی می کرد که لب های من رو داخل دهنش بکشه . بعد خودش رو عقب کشید و دست من رو گرفت و گفت : بریم تو اتاق داداش اینها وبه سمت اتاق حرکت کرد در همین حال با دستش از عقب دستش رو کرد توی شرتم و لای کونم رو دست می کشید ( نمی دانم ولی یه احساسه خواصی داشتم این بار حدودآً من لخت بودم و داشتم بدونه هیچ مخالفتی با عموم می رفتم ) وقتی داخل اتاق شدیم عموم شروع به باز کردن دکمه های پیرهنش کرد و با یک حرکت پیرهنش رو از تنش در اورد وشکم بزرگش و سینه پشمالوش پیدا شد و بعد امد جلوی من ودر حالی که دستش رو رو پهلوی من می کشید کم کم بالا امد و تیشرتی که تنم بود رو در اورد وو با دستش شروع به مالیدن سینه های من شد وپا فشار من رو رو به عقب می برد در حالی که پشت پاهام داشتم لبه تخت رو حس می کردم با یک فشار من رو تخت پرت کرد و امد جلو و خم شد و با دستاش شروع به در اوردن شرت من کرد وقتی که شرت من کامل از پای من در اورد و پاهام رو باز کرد و بین پاهام سرش رو گذاشت و با زبونش رو کسم کشید که نا خداگاه یه آه بلند کشیدم و چند بار این کار رو تکرار کرد و من داشتم لذت می بردم گاهی انقدر این کار تحریکم می کرد که به خودم می پیچیدم در همین حال عموم سرش رو بالا اورز و گفت :اگر همیشه با من راه بیای کاری می کنم که همیشه بخوای که با من باشی . بعد بلند شد و کمر بندش رو باز کرد و شلوارش رو در اورد و فقط با شرت امد و روی تخت خوابید و به من گفت : بیا عزیزم من هم رفتم روش و در حالی که با دستاش بدنم رو می مالید داشتیم با لب های هم هم بازی می کردیم که به من گفت : بخورش من هم از روش بلند شدم و اروم شرتش رو پایین کشیدم که کیرش که شل شل بود از شرتش بیرون امد تا حالا تو سکسام کیرهای که دیده بودم همیشه سفت بود ولی کیر عموم این بار کاملآ شل شل بود و مثل اینکه اصلآ این چند دقیقه که کنار هم بودیم تحریکش نکرده بود!! من شروع کردم که با دستاهام به کیرش بازی کردن که کم کم داشت سفت می شد بعد کیرش رو کردم توی دهنم و یه مزه خاصی می داد من قبلآ مزه ترش که اول که کیر رو می خوردم را حس کرده بودم ولی این یه مزه خاص داشت نمی دونم چی بود . شروع کردم به ساک زدن براش که دیدم چشماش رو بسته و معلومه که داره لذت می بره بعد از چند دقیقه که براش ساک زدم بهم گفت که بیام روش به صورت بر عکس به خوابم من هم همین کار رو کردم که طوری که کیره اون جلوی من بود و کس و کون من جلوب صورت اون بود . من شروع کردم به ساک زدن براش و گاهی هم به تخماش بازی می کردم و عموم هم بعد از اینکه چند بار با دست رو کسم می کشید سعی می کرد که با دست دوباره گشادم کنه و اول به انگشتش رو کرد تو کونم من هم هیچ واکنشی نشون ندادم بعد هم انگشت دوم و سوم رو که معلوم بود به اب دهنش خیس کرده بود کرد توی کونم بعد از این به من گفت که از روش بلند بشم من هم همین کار رو کردم و پشتم رو به اون کردم و دستام رو هم روی تخت گداشتم و عموم در حالی که با کیرش بازی می کرد امد و پشت من و با شصت هردو دستش کرد تو کون من و سعی کرد که دو تا شصتش رو از هم جدا کنه من احساس کردم که کونم داره جر می خوره خودم رو جلو می کشیدم تا بهش بفهمونم که دارم درد می کشم که یک ان از بالا اب دهنش رو انداخت رو کونه من طوری که قشنگ حس کردم یکمش رفت تو بعد کیرش رو گذاشت دم سوراخم من داشتم انتظار یه درد شدید رو می کشیدم که کیرش رو کرد تو کونم ولی این بار دردش خیلی کمتر از دفعه های قبل بود یعنی می توانم بگو در مقابل دردی که دیروز داشت این درد صفر بود.احساس کردم که عموم ممکن هست که از روی واکنشی که نشون می دهم متوجه بشود که من دیروز سکس داشتم پس سعی کردم که یک جوری نشون بدهم که مثلآ دارم درد می کشم. عمو بعد از دو سه بار که اروم کیرش رو کرد و در اورد حالا سرعتش رو زیاد کرده بود و من دیگه کیرش را احساس نمی کردم و داشتم از این حرکت لذت می بردم . پس سعی کردم که این لذت رو بیشتر کنم پس یکی از دستهام رو اوردم و شروع کردم که با کسم بازی کردن .عموم داشت با قدرت هرچه بیشتر خودش رو به من می کوبید و این کار باعث می شد که کل بدن من و سینه هام تکون بخوره دیگه داشتم واقعآ لذت می بردم و صدای من کل فضا اتاق را پر کرده بود و عموم هم مثل اینکه صدای من بیشتر تحریکش می کرد داشت هر لحظه ضربه هاش رو محکمتر می کرد.(تجربه سکس با عموم نشون می داد که اون سریع تر از کامیار ارضا می شد ) پس فکر می کردم که کم کم باید ابش بیاد .بر گشتم و بصورتش نگاه کردم خیس عرق بود و داشت از صورتش عرق می چکید. عموم یک لحظه کیرش رو کشید بیرون و خوابید رو تخت و از من خواست که بیام روش من هم در حالتی که روم به سمت اون بود امدم روش نشستم. بعد یکم از روی شکمش فاصله گرفتم تا کیرش رو با دست بگیره و کارش رو بکنه وقتی امدم پایین تا کیره عموم بره تو کونم چون درست نگه نداشته بود از پشت کونم در رفت یک بار دیگه هم امتحان کردیم باز نشد که گفت : خودت امتحان کن . من هم کیرش رو تو دستم گرفتم و اروم روش نشستم بدون اینکه چیزی حس کنم کیرش تو کونم رفت و شروع کردم به بالا و پایین کردن خودم معلوم بود که عموم زیاد از این حالت راضی نبود و می خواست که این کار رو سریع تر انجام بدهم ولی من زیاد نمی تونستم که این کار رو خوب انجام بدهم پس خودش هم سعی می کرد که با حرکت کمرش به من کمک کنه چند دقیقه که این کار رو کردیم هردومون کلی عرق کرده بودیم که گفت :بسته تعجب کرده بودم که چرا هنوز ارضا نشده که عموم گفت که : برگرد و رو تخت بخواب و پاهات رو باز کن به همون حالت شدم و اون هم امد بین پاهام و اروم کیرش رو کرد تو (دیگه حس کردم که سوراخ کونم کاملآ باز شده و بسته نمیشه ) این روش همیشه برام سخت بود چی برسه به اینکه که عموم با شکم بزرگش و اون وزنش بخواد اون کار رو بکنه به همن خاطر هردومون از این روش منصرف شدیم . که عموم روی تخت روی شکم خوابوندم و ا پشت سعی می کرد که بکنه توی کونم در این روش از یه جهت کیرش کامل تو کونم نمی رفت از یه جهت هم باید وزنش رو تحمل می کردم . شانش اوردم که به خاطر دلیل اول عموم از ادامه کار منصرف شد. بعد من روی لبه تخت به حالت چهار دست و پا شدم و اون از تخت رفت پایین و در حالی که ایستاده بود کیرش رو از پشت کرد توی کونم و با شدت عقب و جلو می رفت حالا کاملآ کل بدنش خیس خیس بود و ضرباتی که به من میزد کل بدنم رو می لرزوند و گاهی هم چنگ محکم فشار می داد ولی چیزی که مهم بود حس تازه ای بود که من داشتم و هیچ وقت انقدر لذت نمی بردم و هر لحظه به این لذت اضافه می شد . که احساس کردم اون کیرش رو که تو کرد و همون جا نگه داشت و حس کردم چیزی توم خالی شد. عموم روی تخت افتاد و منم خواستم همین کار رو بکنم که یاد کتری برقی افتادم که هنوز به برق بود
.
حالا می دونم که اون مزه خاص کیر و این ارضا شدن دیر عموم برا چی بود. از این به بعد هر موقع کیر طرفم مزه لیدوکائین و ... میدهد می دونم که سکسم بیشتر از حالت عادی طول خواهد کشید .
سارا

کامیار

کامیار بعد از جریان اون شب با عموم کم کم داشتم پی می بردم که چه غلطی کردم و کاش که هر جوری بود دیگه اون شب نمی زاشتم که اون کار رو بکنه بعد از اون شب دیگه مثله انکه عموم ترسش ریخته بود . هر موقع که می دیدمش اون لبخند که می خواست باهاش ثابت کنه پیروز شده می خواست دیونم که از همه بدتر این بود که توجمع فامیل کارهای میکرد که اگر کسی از روی شک به ما نگاه می کرد کاملاٌ متوجه می شد که چه خبره . قالبآ از من می خواست که کنارش بشینم و شروع می کرد به بازی کردن به موهای من و .... نمی تونستم هم قبول نکونم چون عموم بود و اگر قبول نمی کردم بیشتر شک بر انگیز بود . و ترس من از این بود که کسی جریان رو بفهمه و .............. حلا باز تو جمع خودش رو کنترل می کرد ولی تا جای حتی تو اسانسور که برا چند دقیقه تنها میشدیم شرو می کرد و بدونه انکه حتی عکس العمل من رو به بینه می افتاد به جونم .تمام سعی خودشم می کرد که بتونه کاری کنه بازم با هم تنها بشیم ولی من تا می تونستم نمی زاشتم این اتفاق دوباره تکرار بشه . شرایط همین طوری بود و هنوز دوستی من به کامی ادامه داشت هر روز تلفنی با هم حرف می زدیم و اکثرآ هفته یک بار هم رو می دیدم . بعد از چند بار بیرون رفتن دیگه نسبتآ با هم راحت شده بودیم که حرکات کامی نظرم رو جلب کرد دیگه وقتی کنار هم می شستم دستش تو دستم نبود و سعی می کرد اون رو به پاهام برسونه اوایل سعی می کردم بدونه اینکه به روش بیارم دستش رو کنار بزنم ولی اون دست بردار نبود . گاهی کامی با ماشین می اومد دنبالم و دیگه تازگی ها وقتی برا خوردن چیزی و ... وای میستادیم اون شروع می کرد که با دست بیشتر بدن من رو بماله و من هم چون کامی رو دوست داشتم و از طرفی از کار هاش لذت می بردم دیگه جلوشو نمی گرفتم . و این کار من باعث شد اون هر بار بیشتر جرعت پیدا کنه طوری که حتی موقعی که تو تاکسی هم بودیم این کار رو می کرد . یه بار که تو تاکسی هردو عقب نشسته بودیم بازشروع کرد ولی این با بدون هیچ ترسی منم حقیقتآ لذت می بردم که متوجه نگاه راننده شدم که وقتی دید من متوجه اون شدم سرش رو به علامت تاسف تکون داد من یکم خودم رو جمع کردم ولی از ترس اینکه کامی به راننده دعواش بشه چیزی به اون نگفتم و اون روز گذشت و من شب تو تلفن جریان رو به کامی گفتم و گفتم که دیگه دوست ندارم که این کار رو به این شکل انجام بده . کامی هم مثل اینکه منتظر بود تا من این رو بگم تا شروع کنه در مورد سکس حرف بزنه و شروع کرد به اینکه من تو رو دوست دارم و .. و می خوام که من رو ارضا کنی منم و ... من مونده بودم چی جوابش رو بدم ولی چون تجربه خوبی از فرید نداشتم و از طرفی هم اینکه کامی حرف از سکس کامل می زد و اینکه از جلو سکس کنیم و این شوخی نبود. و من قبول نکردم ولی کامی ول کن نبود هرچی من سعی می کردم که به اون به بگم که حاضر به این کار نیستم اون قبول نمی کرد . اون روز من قبول نکردم ولی اون بازم ول نمی کرد تا اینکه من گفتم من حاضر نیستم که تا قبل از ازدواج از عقب سکس کنم که ولی اونم مثل اینکه براش مهم نبود چون بلافاصله سکس از عقب رو مطرح کرد و این بار راه فرار نداشتم حقیقتش از این که فکر می کردم که بخوام به کامی سکس کنم بدم نمی اومد ولی بازو می ترسیدم که کامی هم مثل عموم به این وسیله از من بعدن باج بخواد پس تصمیم گرفتم که قبول کنم ولی طوری رفتار کنم که نتونه از من بعدن باج بخواد . وقتی کامی زنگ زد دوباره هنوز دو دقیقه هم حرف نزده بودیم که بحث دوباره به سکس کشید که من بعد از کلی شرط گذاشتن بهش گفتم که منم می خوام که سکس داشته باشم و می خوام که ازضا بشم (اینطوری گفتم که فکر نکنه به خاطر اون این کار رو می کنم تا شاید یه موقع این براش یه دلیل باشه تا مثلآ باج بگیره ) وقتی این رو گفتم باورش نمی شد ولی وقتی دید راست می گم دیگه حسابی کوک شد . فردا قرار شد بازم هم رو ببیینیم . فردا باهم رفتیم بیرون کلی دیگه تحویلم گرفت و ... برام یه گردنبند وگوشواره نقره خریده بود که با یه بوسه گرم به من داد واقعآ لحظه های خوبی بود.(هنوزم گاهی دلم برا اون موقع ها تنگ می شه عشقهای که خیلی کمتر از حالا توش دروغ بود.بگزریم؟! ) تو همون هفته بود که روزی که خونه کامی اینها کسی نبود قرار شد بریم اونجا اون شبش حسابی فکر فردا رو می کردم . اگر از کونم بفهمه من با کس سکس داشتم چی؟ اگر بزنه زیر حرفش و از بخواد از جلو سکس کنه چی ؟ فردا زهر از مدرسه اومدم ناهار که خوردم کارام رو کردم و به بهانه سینما رفتن با دوستام از خونه زدم بیرون از تلفن عمومی به کامی زنگ زدم که بیاد دنبالم که گفت نمیتونه بیاد و ادرس رو داد و گفت که با دربست بیام . منم در بست گرفتم و ادرس رو دادم و حرکت کردیم وقتی رسیدم کامی دم در منتظرم بود کامی پول رو حساب کرد و با هم رفتیم بالا . وارد که شدیم کامی یه بوس کردم و رفت سمت اشپزخانه منم جلو اینه مانتو و روسریم رو برداشتم و موهام رو مرطب کردم که یه لحظه نظرم به خودم جلب شد حقیقتش من به مادرم رفته بودم و همه می گفتن قیافم خوبه ولی حالا خودم به این نتیجه می رسیدم . با اعتماد به نفس رفتم و تو حال رو کاناپه نشستم که کامی در حالی که یه ظرف تو دستش بود و سوت می کشید کنارم نشست و گفت : خوشگل شدی ها . چند دقیقه که گذشت که کم کم دستش رو گداشت رو پام که ترس دوباره اومد تو دلم که چه جوری می خواد شروع بشه که با دستش صورتم رو برگردوند و لبام تو هم قفل شد. یه لحظه دستش رو کرد زیره پاهام و بقلم کرد و بردم سمت اتاق و من رو رو یه تخت دو نفره انداخت و خودش رو خوابید و لبام رو شرو به خوردن کرد . بعد از روم بلند شد و گفت :لباساتودر بیار و خودش شروع کرد لباساش رو در اورد. تازه داشتم می دیدم که کجام اتاق مادر پدرش بود من داشتم دور و برم رو نگاه می کردم که دیدم در حالی که فقط شرت پاش بود اومد جولم باید خودم برات در بیارم عزیزم بعد لباسم رو بالا کشید و یه وای کشید و کامل تیشرتم رو در اورد و شروع کرد به مکیدنه سینم یه ان احساس کردم رو زمین نیستم واقعآ عالی بود یه سینم تو دستش بود و یکی رو می لیسد وبعد شروع کرد بیاد پایین و به نافم رسید. بدونه اینکه خودم متوجه صدام فضا رو پر کرده بود . کامی شروع کرد دکمه های شلوارم رو باز کنه دوباره ترسیدم ولی گفتم نه نمی خوام این لذت رو از دست بدم پس گذاشتم ادامه بده شلوارم رو تا زانوم پایین اورده بود و داشت دوره شرتم رو لیس می زد داشتم دیونه می شدم ...................... که شرتم رو کشید پایین و شروع به لسیدن اون کرد واقعآ دیگه داشتم ناله های می کردم که کامی ترسید و بهم اشاره کرد که اروم تر این کار رو ادامه داد . بعد با یه حرکت شلوارم رو در اورد و اومد جلوم چیزی نگفت ولی فهمیدم که نوبت منه وای سومین کیر عمرم جلوم بود ازتخت اومدم پایین وا جلوش زانو زدم و شرتش رو کشیدم پایین وایییییییییییییییییییییی چخ کیری یه کیر سفید ولی خیلی بزرگ و مثل سنگ سفت بود تو دستم گرفتم و شروع به ساک زدن کردم واقعآ بزرگ بود ولی احساس خوبی داشتم براش به همون روش های که بلد بودم ساک زدم که با اشاره دست فهمیدم بسته بعد بلند شدم که بقلم کرد و دوباره خوابیدم رو تخت و لبام رو میمکید رو بدنم کیره سفت ر خیسش رو احساس می کردم که بلند شد و یه چیزی از روی میز برداشت وا بازش کرد وکشید سره کیرش . تا حالا کاندوم ندیده بودم ولی شنیده بودم پس بهش گفتم که ما که از جلو سکس نمی کنیم که که گفت : برا ایدز بابا یکم ناراحت شدم ولی بهش هم حق دادم. بعد بهم گفت برگرد رو تخت از این قسمتش خوشم نمی اومد ولی باید قبول می کردم پس پشتم رو به کامی کردم و که کامی اومد پشت من و در حالی که با یه دستش کیرش رو می مالید .احساس کردم سوراخ کونم خنک شد . فهمدم که کرم ریخته روش تا اومدم بر گردم انگشتش رو کرد تو من به سمت جلو رفتم که تا ته نره تو ولی اونم دستش رو می اورد جلو تا موفق شد کامل بکنه تو و توش می گردوند. بعد انگشت دوم و سوم رو من که فکر می کردم به خاطر سکس قبلیم که عموم با دست به قوله معروف گشادم کرده دیگه درد نداره . که کامی گفت اماده هستی ؟ گفتم اره کیرش رو که کاملآ کرمی بود گذاشت دو کونم بهم گفت که خودم رو شل کنم منم سعیم همین بود که به یه فشار کیرش رفت تو آیییییییییییییییییییییییی بازم حس کردم جر خوردم به جیغ کشدم و با دست سعی می کردم کیرش رو بکشم بیرون ولی کامی نمی گذاشت این کار رو بکنم همونجور نگه داشته بود و دلداریم می داد که خوب میشه دردش بهتر داشت می شد ولی هنوز می سوخت . بعد از چند تو همین حالت بودیم که بازم فشار داد تو بازم درد داشت ولی خیلی بهتر شده بود . تا ته دیگه تو بود و من هنوز داشتم اذیت می شدم که شروع به عقب جلو کردن کرد بازم سوختم دو سه بار مه تکرار شد که دیگه کلفتی کیرش رو احساس نمی کردم و فقط حرکتش رو احساس می کردم و از این لذت می بردم ولی داشتم خسته می شدم . ولی کامی داشت محکم جلو عقب می رفت طوری که با تکونهاش کل بدنم تکون مخوردم که کیرش رو در اورد و برگردشتم و پاهام رو بالا برد واین بار می خواست که از جلو کیرش رو بکنه تو کونم پاهام رو بالا برده بود احساس می کردم که داره سعی می کنه اما موفق نمیشه .هی کیرش به فشار بین پاهام بالا پایین می رفت .تا که یه بالشت اورد و گذاشت زیره کمرم و این بار بیشتر پاهام رو بالا می اورد طوری که پاهام داشت به صورتم نزدیک میشد.با این روش فشار بیشتری به کمرم می امد ولی این بار خیلی راحت کیرش رفت تو و اون شروع کرد به تلنبه زدن کرد و بیشتر وزنش رو من بود با این حالت چون وزنش رو پاهام بود و به خاطر دستاش که دو طرف من رو تخت گذاشته بود نمی تونستم که پاهام رو از کنارش رد کنم اینجوری داشت کمرم درد می گرفت و تازه اون چنان ضربه می زد که با هربار ضربه اون من چند سانت تو تخت فرو می رفتم . من هم کاملآ به خاطر شرایط داشتم آه و ناله می کردم و این کامی رو بیشتر تحریک می کرد من بیشتر لذت می بردم ولی دوست داشتم این حالت رو عوض کنه . حرکت های کامی گاهی سریع تر می شد و گاهی اهسته تر ولی بعد از چند لحظه حرکات تند شد و یه لحظه دیدم کامی حرکت رو متوقف کرد.و اروم خودش رو به من نزدیک کرد و در حالی که می بوسیدم گفت: سارا دوست دارم و ............... بعد که از روم بلند شد دیدم کاندوم پر ازابش شده بود و حتی دوره کیرش روابش گرفته بود. و رفت به سمت دستشوی .منم از رو تخت بلند شدم حالا که کیر تو کونم نبود احساس می کردم ولی هنوز که سوراخ کونم هنوز بازه. وقتی کامی امد منم لباسام رو پوشیده بودم و کنار هم نشستیم و کلی با هم حرف زدیم و اون موقع رفتن به کادو به یه بوسه گرم هدیه داد.

سارا

سکس دوم من و عموم

no:2 سلام سکس دوم من و عموم بعد از جريان فريد و بعدشم عموم ديگه با هيچ پسري نبودم تا اينکه اوايل تابستان شيرين(يکي از دوستاي صميمي ان موقع و الانم ) زنگ زد گفت : با دوست پسرش مي خوان برن بيرون منم باهاشون برم.شايد يکي از دوستاي بابک (دوست پسرش)هم بياد .من هم قبول کردم .بلاخره رفتيم و منم کاميار را ديدم و هم من ازش خوشم امد هم اون . اون شمارشو داد و از هم جدا شديم همون روز من بهش زنگ زدم و بعد از کلي حرف زدن منم شمارمو بهش دادم و .... حدود يک هفته از اين جريان گذشت . پنجشنبه ما عروسي دعوت بوديم منم از چند روز قبل به بهانه جشن تولد يکي از دوستام خودمو از رفتن معاف کردم تا با کاميار برم بيرون .وقتي که ok را از خانواده گرفتم خواستم زنگ بزنم به کاميار خبر بدم که هرچي زنگ مي زدم گوشي را بر نميداشت .کلي پکر شده بودم که بعد از کلي تلاش که تونسته بودم يه کاري کنم که با کامي يه شب راحت بريم بيرون حالا همه برنامه ها به هم ريخته بود.ولي از جهت اينکه عروسي مي رفتم کلي خوشحال بودم چون هميشه بعد از همچين مراسمهاي از فرداش تلفن هاي که قالبش از طرف فاميل بود که به قول معروف منو برا پسراشون خواستگاري مي کردن.بعد هم کلي بايد صحبت پدر و مادرم را گوش مي دادم که ميگفتن الان تا خواستگار زياد داري يکيش را انتخاب کن و ......... بلاخره پنجشنبه رسيد بعد از ظهر همه داشتن اماده مي شدن و مامانم داشت ميرفت حمام که گفت : کارهات رو نمي کني؟ که گفتم الان زوده و .. که گفت : خوب پس خواستي بري با عموت برو . يه ان جا خوردم !!! مامان مگه عمو با شما عروسي؟ مامان: نه بابا خيلي وقت که با اون ها قهر زري (زن عموم)اينها با ما ميان . بعد رفت سمت حمام . يکهو تو دلم خالي شد از يه طرف از تنها موندن با عمو ميترسيدم ر از طرف ديگه چجوري اخه عمو منو برسونه تولد در حالي که مهمونيي در کار نيست ؟؟ تا يه فکر به نظرم رسيد. همه کار هاشون را کرده بودن داشتن ميرفتن که مامانم گفت:مواظب خودت باش زودم برگرد يادتم نره با عوت برو ها که من سريع پريدم وسط حرفش گفتم:مهموني به هم خورد وبعد سريع اضافه کردم همين الان مريم (مثلآ جشن تولد اون بود) زنگ زد گفت حال مادر بزگم خوب نيست مهموني بهم خورد .مامانم نگاهم کرد و گفت:پس کارات را بکن بريم عروسي.که من گفتم :اخه هنوزهيچ کار نکردم طول ميکشه ...که بابا دم در گفت:پري بدو دير شد . مامانم هم سريع در حالي که ميرفت دمه در به من گفت:پس مواظب خودت باش. شام هم يه چيزي بخور خداحافظ و در رو بست . همه که رفتن حدود ساعت 9 بود که تلفن زنگ زد گوشي را بر داشتم که کامي بود از شمال وقتي جريان رو بهش گفتم کلي ناراحت شد داشتم حرف مي زديم که تلفن قطع شد منتظر رنگ دوباره کامي بودم که ديدم در مي زنن . رفتم از پشت چشمي نگاه کردم ديدم عموم دوباره ترس تمام وجودم را گرفت تصميم گرفتم در را باز نکنم که دوباره تلفن زنگ زد فکر کردم کامي دوباره زنگ مزنه سريع گوشي را ور داشتم و گفتم :سلام کامي سلام !!! صداي مامانم بود سريع گذاشتم .واي چه اشتباهي کرده بودم !!! که دوباره تلفن زنگ خورد گوشي را با ترس بر داشتم _بله _سلام سارا _سلام مامان کجاييد؟ _تو عروسي .چرا دفعه قبل قطع کردي؟ _من! نه حتمآ اشتباه شده _پس چرا در را رو عموت باز نمي کني ؟ _من اهان دستشويي بودم _پس برو يه سر بهش بزن برات شام گرفته با هم بخوريد _من خودم شام دارم _ميگم برو زشته باشه؟ _باشه _خوب کاري نداري ؟ _نه _پس فعلآ _خداحافظ بوووووووووووووووووووووق واي خدا بازم ترس همه وجودم رو گرفت بايد ديگه مي رفتم .لباس هامو عوض کردم و يه شلوار گشاد و تيشرت پوشيدم که زياد بدنم پيدا نباشه و رفتم و در زدم که عموم اومد در را باز کرد سلام کردم که در حالي که ميخنديد جوابمو داد رفتم تو که ديدم يه شيشه ويسکي رو ميزه که معلوم بود حدودآ نصبش را خورده بود.رفتم نشستم روي مبل تک نفره که بقلم نشينه که دوباره در حالي که ميخنديد روبه روم نشست و گفت :مي خوري؟؟(و با دست داشت به ويسکيه اشاره مي کرد که با سر اشاره کردم که يعني نه که برا خودش يه پيک ريخت من داشتم نگاهش ميکردم يه شلوار گشاد وراحتي سفيد پوشيده بود با يه تيشرت نميدونم چرا خيره شده بودم بهش که مثل اينکه فهميد که با يه دستش شروع کرد به ماليدن کير و خايش طوري که کاملآ از پشت شلوارش اون کير گندش پيدا بود من سريع رومو بر گردوندم سمت TV که يکهو کانال عوض شد که يه صحنه بود که يه زن در حالي که يکي داشت از عقب مي کرد داشت کير يه مرد ديگه را ساک مي زد .رومو کردم سمت عومو که بازم داشت ميخنديد که من بلند شدم از برم بيرون که ديدم در قفل که با صداي نسبتآ بلند گفتم :عمو يا در رو باز مي کني يا که اومد وسط حدفم و گفت:چرا ناراحت ميشي بيا کانال را عوض کردم تمام شد اصلآ خوب نيست به خاطر اين من جريان پسر را رو به بابات بگم بعد بلند شد رفت سمت آشپزخانه منم دوباره برگشتم بشينم که عموم با يه ظرف ميوه امد بيرون و برام يه ظرف ميوه گذاشت که تلفن زنگ خورد .عموم گوشي را بر داشت بعد از حال و احوال يه چند تا بله و نه گفت بعد جلوي گوشي را گرفت و به من گفت:سارا جان کيف من را از زيره تختمون بيار و منتظر جواب من نشد و به حرف زدنش ادامه داد . منم با اکراه بلند شدم رفتم سمت اتاقشون در را باز کردم رفتم تو هرچي کليد برق را زدم چراق روشن نشد پس در را باز گذاشتم تا از نور اتاق بياد داخل بعد کنار تخت زانو زدم و دولا شدم زير تخت ولي هر چي دستم را مکون دادم به کيف نمي خورد که يکهو در بسته شد و اتاق تاريک تاريک عمو را صدا کردم فکر کردم کاره اونه ديدم جواب نميده هنوز تو همون حالت رو زانوم بودم که !!! که احساس کردم يکي از پشتم بهم چسبوندم و بلافاصله سنگيني يه بدن رو رو کمرم احساس کردم تا اومدم جيغ بکشم که دستش را گذاشت رو دهنم ديگه زير وزن بدنش نتونستم تحمل کنم و خودم رو ول کردم و با سينه خوردم زمين که گفت :اگه جيغ بزني همه مجتمع ميفهمن ديگه نميتوني سرت رو بلا بگيري مي فهمي من ميتونم تورو بندازم تو دردسر ولي خودم ککم هم نگزه!! باز از عموم رو دست خوردم از يه طرف مي دونستم راست ميگه از يه طرف اصلآ حاضر نبودم هون کير گندش که الان داشت از پشت شلوار رو کونم بلا پايين ميرفت بازم بره تو کونم نميدونم جوابش را نميدادم داشتم فکر مي کردم که فردا هم بايد به کاميار بدم پس چرا با عمو هم حال نکنم هم ديگه برام دردسر درست نميشه هم عموم هم راضي ميشه پس چه عيبي داره يه سُرهم رُو اين بخورم!!(اين نظريه تو آيندم هم خيلي نقش داشت) بعد سريع خودم را زير عمو تکون دادم و برگشتم و صورتم رو نزديکش کردم و لباش رو پيدا کردم و لبام را رو لباش گذاشتم و زبونم را دادم تو دهنش،ميشد با اينکه صورتش تو تاريکي پيدا نبود تعجب را تو وجودش حس کرد. بعد سريع خودم را از زيرش بيرون کشيدم و رفتم سمت در و در را باز کردم مه عموم فکر کرد مي خوام در برم که سريع از جاش بلند شد که من با خنده بهش گفتم:ترس در نميرم ، نمي خواي بدنم را بيني انجوري که حال نميده. که عموم رفت سمت بالاي تخت ويه چراغ کوچيک روشن کرد.حالا زير نور مي شد تعجب را تو نگاهش ديد،منم در ديگه تصميم را گرفته بودم ،شروع به در اوردن لباسم کردم و مي ديدم که عموم با چه تعجبي نگاهم مي کنه.که گفتم:نمي دونستم برا من حاضري هر کاري کني،بعد در حالي که يه خنده تحويلش مي دادم و ديگه کاملاً لخت بودم رو تخت دراز کشيدم.و گفتم دِ بيا ديگه. اونم سريع تشرت و شلوارش را در اورد و امد رو تخت تا امد نزديکم شه خودم را کشيدم عقب و با دست جلوش را گرفتم و گفتم :اول اينا را خوب گوش کن اگر ميخواي با هم سکس کنيم اولا مثل ادم باهام سکس ميکني نه مثل دفعه قبل که سريع گفت: باشه بعدش هم ديگه تحديدم نميکني که بازم گفت باشه. بعد منم پامو باز کردم و خوابيدم که سريع امد روم و شروع کرد در حالي که ازم تشکر ميکرد تمام گردن و سينم را ليسدن و مي امد پايين تا رسيد به کسم بعد سرش را کرد بالا و گفت :من اين کار رو برا زري هم نمي کنم . رفت سراغ کسم و شروع به ليسدن کرد بعد از چند دقيقه بلند شد و رفت عقب حالا نوبت من بود شروع به ساک زدن کردم ولي اين دفعه اين کير گنده برام دوست داشتني بود ، بعد از کلي ساک زدن خود عموم گفت بسه و بلند شد رفت از تو کمد يه روغن بچه اورد و بهم گفت که بيام روش منم همين کار رو کردم يعني به صورت69 من داشتم کير اون را مي خوردم و اونم انگشت خويش را مي کرد تو کونم و کم کم زيادش مي کردتا جايي که حدوداً چهارتا اگشتش تو کونم بود که گفت :بلند شو بلند شدم و رو کمرم خوابيدم پاهام را باز کردم که امد بين پاهام و گفت :دردت امد بگو و بعد يکم به کيرش روغن بچه ماليد و اروم گذاشت دم سوراخ کونم و گفت :امادهي و فشار داد باز درد همه وجودم رو گرفت با دست جولوي بيشتر تو رفتنش را گرفتم و يه ناله کشيدم که عموم ديگه تو تر نکرد و همونجا نگه داشت و گفت :بهتر شد بگو بعد از چند دقيقه بهتر شد و منم به عمو گفتم که اونم بيشتر فشار داد حدودآ تا اخرش دوباره درد گرفت و بعد از چند دقيقه خوب شد و عموم شروع به تلمبه زدن شد و منم براش کلي اه اه کردم تا حالت رو عوض کرديم و من روش نشستم و بلا پايين مي رفتم و بعد از چند دقيقه که من گاهي بايد واي ميستادم تا ابش نياد دوباره حالت رو عوض کرديم و من چهار دست چا و اونم از عقب مي کرد يه چند دقيقه هم همين کار را کرد و گاهي هم با دست ميزد روي کونم.ديگه مثل اينکه دردي در کار نبود و واقعاٌ هردومون داشتيم لذت مي برديم. که کيرش را کشيد بيرون و ابش رو کمرم فواره زد .بعدم کلي بقلم کرد و کمرم را پاک کرد و ماليد . شام هم با هم خورديم و با يه بوسه ازش خداحافظي کردم .
سارا

فريد وعموم

no:1' سلام اين داستان راقعي است من سارا و الان 23 سالمه اين ماجرا براي 4 سال پيش است حدود 5ماه بود که با فريد دوست شوده بودم . بعد از ماه اول دوستيم با فريد کم کم ديگه ازم سکس مي خواست که من زيره بار نيميرفتم تا بلاخره راضي به سکس از عقب شدم با چند تا از دوستام که سکس داشتن صحبت کردم که اکثرآ سکس از عقب را با درد توصيف مي کردن در هر صورت من به فريد علام امادگي کرده بودم و نمي توانستم بزنم زيرش و از همه مهمتر اينکه خودم هم درونم احتياج به سکس را حس ميکردم .فريد هم از من ميخواست که برا سکس برم خونشون ولي مي ترسيدم و گفتم هر موقع که شرايط فراهم شد بياد خونه ما در هر صورت قرار شد چند روزي مامان و بابام برن سفر و من خونه بمونم اينم بگم که ما و عمو اين هام داخل يک مجتمع زندگي مي کنيم .قرار بود مامان اين ها 3 شنبه صبح برن و من با فريد همون روز 2 ساعت بعد از رفتن مامان اين ها قرار گذاشتم و آن روز نمي خواستم برم مدرسه شب قبلش از شدت هيجان خوابم نمي برد. صبح که بيدار شدم ديدم چون بارندگي بوده مامان اين ها نرفتن.واي قرار بود تا 2 ساعت ديگه فريد مي امد تازه حالا که مامان اينا خونن من بايد مدرسه هم برم.داشتم از شدت عصبانيت به زمين و زمان بد و بيراه مي گفتم که... يه فکري به سرم زد لباسهام را سريع پوشيدم و از خونه زدم بيرون.رفتم از مسيري که فريد مي امد حدود 1.5 ساعت منتظر بودم تا فريد امد.جريان را بهش گفتم از حالت صورتش معلوم بود چقدر ناراحت شده که من خنديدم و نقشم رو براش گفتم .از برق چشماش احساسش رو خوندم راه افتاديم يواش وارد حياط شديم ميترسيدم کسي ما رو ببينه به خاطر همين جدا جدا رفتيم داخل زير زمين و من کليد در انباري که بين ما و عمو اينها مشترک بود از جيبم در اوردم و يه چشمک به فريد زدم و در را باز کردم و به فريد گفتم:بفرماييد اينم کلبه حقير ما...داخل که رفتيم تا در را بستم فريد پريد و بغلم کرد و لبشو رو گذاشت رو لبام و زبون هامون به هم قفل شد و فريد يک دستش را پشت گردن من و با دست ديگش به پشت من و کونم ميماليد بعد شروع به در اوردن لباسهاي من کرد فقط شرت پاي من بود که گردنم را شروع به ليسيدن کرد و رفت و سينه هامو تو دستاش گرفت و با دندوناش نوکش رو گاز مي گرفت واي هيچوقت چنين لذتي را تجربه نکرده بودم بعد يک قدم رفت عقب و شروع به باز کردن دکمه هاي لباسش کرد و منم رفتم جلوش زانو زدم و زيپ شلوارش را باز کردم و خوده فريد شلوارش را کشيد پايين و کيرش که از پشت شرتش بد جوري خود نمايي ميکرد حالا جولوي صورت من بود سريع شرتش را کشيدم پايين و بعد از چند ثانيه که با دستم خوب ماليدمش کردم تو دهنم و شروع به ساک زدن کردم.داشتم از تمام لحضات اين راطه لذت ميبردم که فريد گفت:برگرد مي خوام بکنم تو يه ان ترس اومد تو دلم ولي باز به خودم اومدم و به خودم گفتم نه اينم لذت خواهد داشت.بعد ديدم فريد چادر ماشين بابا رو از گوشه انباري برداشت و انداخت رو زمين بعد به من اشاره کرد که بخواب منم خوابيدم بعد هم خودش در حالي که با دستش که با اب دهنش خيس کرده بود با کيرش ور ميرفت بين پاي من زانو زد.بعد با دست پاهامو باز کرد و بالا اورد وگفت همين جوري نگه دار جنده خانوم!من تا امدم عکس العمل نشون بدم کيرش را فشار داد تو و درد تمام وجودم را گرفت و من يه جيغ بلند کشيدم و فريدم از ترس سريع کيرش را کشيد بيرون و خودشو انداخت رو من و شروع به بوسيدنم کرد منم خودم را از زيرش کشيدم بيرون و نشستم و گفتم ديگه بهت نميدم .فريدم سريع شروع به بهانه اوردن و اين که دردش برا همون اولش است و ديگه درد نداره ولي ديگه من زيره بار نرفتم فريدم که خيلي حشري بود به غلط کردن افتاده بود و به قول معروف کس ليسي مي کرد بعد که ديد من زيره بار نميرم گفت حداقل بزار لا پاي حال کنيم منم که ديدم خيلي حشريه و اگر قبول نکنم احتمال داره به خواد با زور کارش رو پيش ببره قبول کردم و بهش گفتم اگر دوباره اون کارو بکونه انقدر جيغ ميزنم تا همه مجتمع جمع شه تو انباري که گفت باشه در هر صورت من به پشت خوابيدم اونم کيرش را گذاشت لاي پام و پاي منو محکم به هم فشار مي داد 1يا 2 دقيقه که گذشت چنگ زد تو موهام و يکم کشيد و گفت حداقل يکم اه اه کن که يکم حال کنم و منم قبول کردم و شروع کردم اه منو بکن تو تر جون من اين کير را مي خوام و ...که صداي چرخش کليد تو قفل در امد هر دو تا مون خوشکمون زد در باز شد و نور وارد اتاق شد و عموم را ديدم که تو دهنه در ايستاده !! فريد سريع از رو من بلند شد و شلوارش رو بالا کشيد و در حالي که پيرهنش در دستش بود از در زد بيرون که در لحظه اخر يه لگد از عموم خورد و فريد در حالي که در ميرفت رو به عموم گفت:برو به اون دختر جندت بزن! عموم روشو کرد به من منم سريع گوشه اون چادر ماشين رو کشيدم روم بعد عموم برگشت و در را بهم زد و رفت بيرون منم تا ظهر همون جا داشتم گريه مي کردم.ظهر لباسم را پوشيدم و رفتم بالا مونتظر يه کشيده از مادرم و ... بودم ولي ديرم خيلي عادي جواب سلام رو داد و..پيش خودم گفتم که حتمآ شب به بابام ميگه بازم تا شب کلي گريه کردم ولي شبم و شب هاي ديگم خبري نشد کلي عموم را دعا کردم که به کسي چيزي نگفته و ...گذشت تا عيد قرار شد با عمو اينها بريم سفرشمال منم کلآ ماجرا را فراموش کرده بودم خلاصه شمال بوديم که من سرماخوردم دقيقآ يادمه8 فروردين بود شب بعد از شام من رفتم حمام بعد که از حمام امدم ديدم همه مي خوان برن کنار دريا و منم چون سرما خورده بودم و تازه از حمام امده بودم نرفتم همه رفتن جز من و عموم که به قول خودش خوابش مي امد.بعد عموم رفت تو اتاق منم جلوي شومينه و رو کاناپه دراز کشيده بودم و يه شلوارک با يه تيشرت پوشيده بودم.داشتم کتاب مي خواندم که ديدم عموم داره مياد سريع براي احترام بلند شدم و نشستم عموم هم امد کنارم نشست و دستش را انداخت گردنم منم هيچ عکس الاملي از خودم نشون ندادم .بعد کم کم داشت با گردنم و گوشم بازي مي کرد که يهو دستش را برد طرف سينم من سريع خودم را جمع کردم که گفت:پستوناتم مثل مامانت گندس !اين داداش چه حالي ميکنه. من گفتم عمو چيکار ميکني.که با 2 تا دست گرفتم و گذاشت رو پاش و رو به خودش و با دستاش 2 تا کپل کونم را گرفت و چنگ زد توش من که منظوره عمو را فهميده بودم گفتم عمو خواهش مي کنم اين کار رو نکن.که عموم از لاي پام يه دستش را اورد جلو و کسم را تو دستش محکم فشار داد که من جيغ کشيدم و گفتم کثافت ولم کن که محکم زد تو گوشم و گفت مئ خواي جريان پسر را به بابات بگم مي دوني چيکارت مي کنه مي کشت.من که دلگه همه اشکام صورتم را خيس کرده بود تا امدم بگم اما که عموم گفت عزيزم بد قلقي نکن به مام يه حالي بده برا خودت هم دردسر نخربعد بقلم کرد و گذاشتم رو زمين و تيشرتم را زد بالا و شروع به خوردن سينه هام کرد بعد هم خواست لب بگيره که نزاشتم که چنگ زد تو موهام و کشيد که من مجبور شدم واي اون ريشاي ضبر داشت صورتم را مئ خراشيد و بوي دهنش که هنوز بوي سير سبزي پلو را مي داد بعدش بلند شد که پيرهن و شلوارش را در اورد شرتشم کشيد پايين و منو بلند کرد و گفت بخور جيگر واي يه کير سياه و بزرگ که کير فريد پيشش بچه بود منم مجبوري کردم تو دهنم سرم رو گرفت و همزمان با کيرش فشار داد واي به خاطر سرماخوردگي بينيم گرفته بود و کيره اونم که داشت خفم مي کرد مه يه فشار ديگش که حالم بهم خورد سريع کيرشو کشيد بيرون بلندم کرد برد دمه دست شويي وگفت خودت رو تميز کن بعد دباره خوابوندم رو زمين و شلوارک و شرتم را در اورد و پامو باز کرد و گفت:مادر جنده الکي گفت جنده ي ولي تو که هنوز دختري .اميدوار شدم گفتم الان دست از سرم بر مي داره که گفت: عجب کوني پس کون ميدي پدرسگ خوبه اين زري (زنش)که به ما کون نميده تو رو خدا برا ما فرستاده .بعد رو به من کرد و گفت:پشو اين کيره به صاحب رو قشنگ بوخور که اماده شه منم دوباره شزوع به ساک زدن کردن که موهامو گرفت و گفت دوباره بالا نياري بعد که کيرش خوب بيدار شد گفت: بورو از اين کرم هاي ننت رو ور دار بردار بيار که راحت بره تو منم اين کارو کردم وقتي برگشتم ديدم که جلق زده و ابش امدخ انقدر خوشحال شدم که ديدم ميگه:بيا بوخرش دوباره سر حالش بيار ترسيدم با اين کونت ابم زود بياد مجبورشي دوباره با غريبه ها حال کني بعد بلند خنديد و انقدر دوباره براش ساک زدم تا کيرش بيدار شد.خوابوندم رو زمين و پاهام را باز کرد و اماد بين پام و يکم کرم ماليد و يهو فشار داد تو واي جر خوردم چون کرمي بود تا ته رفت تو واي من جيغ بلندي زدم که گفت الان خوب ميشه و يه دستمال برداشت و لاي کونم رو باز کرد و تميز کرد و دوباره کيرش را کرد تو اين دفعه دردش کمتر بود و شروع به عقب جلو کردن کرد بعد بر گرداندم ودر حالي که من 4 دست و پا بودم دوباره شروع کرد ر گاهي محکم روي کونم مي زد در همين اهوال احساس کردم چيزي توم خالي شد و بعد هم عموم که کيرش را کشيد بيرون و خوابد رو کيرش را لاي کونم عقب جلو کرد تا همه ابش خالي شه من بعش هم چند بار با اون سکس کردم و الان هم پرده ندارم و از سکس لذت مي برم اما به همه دخترا مگم با پسر نا وارد از کون سکس نکونن
سارا

Monday, July 11, 2005

دلم گرفته


سلام
امروز تا دلتون بخواهد دلم گرفته
نمی دونم چرا ، ولی گاهی اینجوری می شوم
دلم می خواهد گذشته رو کامل فراموش کنم
اما می بینم که بدون اون هیچ چیز ندارم
اما اگر بخواهم به گذشته هم فکر .....
سارا

Sunday, July 10, 2005

اولین سلام از دومین وبلاگ سکسیم

سلام
من کاری رو که شروع کنم به هیچ عنوان وسط کار ول نمی کنم
حالا می خواهد هر مشکلی پیش بیاد
من چون به وبلاگم دل بستم ودوسش دارم پس به این زودی ها کنار نخواهم کشید
از امروز تو این وبلاگ برای شما خواهم نوشت
سارا

امیدوارم که از خواندن وبلاگ من لذت برده باشید ؛ و من را با نظر های ارزشمند خود در راهی که در پیش گرفته ام کمک کنید. متشکرم سارا