Wednesday, August 31, 2005

چگونه مردن


سلام
قبل از اینکه شروع کنم به جواب دادن به کامنت ها و نوشتن خاطره جدیدم باید از همه شما به خاطر تاخیر در اپدیت کردن وبلاگ و عمل نکردن وعده ای که به شما داده بودم
اما حقیقت این است که من هفته پیش دچار یک مشکل شدم که کسانی که من رو از نزدیک می شناسند متوجه این موضوع شدند و کلاً این مشکل باعث شد که من یک هفته کاملاً بهم بریزم و ...
اما حالا این مشکل تا حدودی حل شده و من با قدرت به کارم ادامه خواهم داد
اما دلیل دوم که من تاخیر داشتم به خاطر این بود که نوشتن خاطرات بیشتر از چیزی که به ذهن شما می رسد از من وقت
می گیرد . این دلیلش این هست که من با نوشتن خاطراتم دوباره به اون دوران بر می گردم و این باعث می شود که گاهی برای نوشتن یک خط از خاطرم نیم ساعت وقت بگذارم که قسمت بیشتر این زمان با خیره شدن من به مانیتور سپری می شود

اما قبل از اینکه جواب کامنت ها رو بدهم و بعد هم خاطره رو برای شما بنویسم چند تا نکته هست که می خواهم به شما یاداوری کنم
اول اینکه به دلایلی که بالا ذکر کردم برای اپدیت کردن وبلاگ با مشکل روبرو هستم به همین خاطر تعدادی از خواننده های عزیز به این خاطر ناراحت هستند و من تنها راهی که به ذهنم می رسد این است که از خود شما کمک بخواهم که در حل این مشکل من رو کمک کنید . برای کمک به من شما با فرستادن داستان ها و خاطرات سکسی خود و ... برای من کمک بزرگی به من خواهید کرد و من این داستان ها رو با نام شما در وبلاگ خواهم گذاشت

دوم اینکه باز هم از شما خواهش می کنم که ایمیل های خود رو به صورت فارسی تایپ نکنید چون من قادر به خواندن این ایمیل ها نیستم و به همین خاطر نمی توانم به شما جواب بدهم وشرمنده شما خواهم شد

سوم هم اینکه خوش باشید

حالا جواب به کامنت ها

از پرتغال عزیز به خاطر لطفی که در مورد من کردند تشکر
می کنم

اقا وحید من هم امیدارم

اقا مازیار من پدر و مادرم رو در نوزده سالگی در یک حادثه رانندگی از دست دادم

اقا مهدی روشی که شما معرفی کردی مشکل من رو حل نکرد
بله شاید روزی از وبلاگ دومم برای جواب کامنت ها استفاده کردم

اقا سیاوش مرسی

اقا سعید من هم این رو می دونم و این خیلی بده . نه ؟

و در مورد راتا عزیز که هنوز نگفته که من اسمش رو درست
می نویسم یا نه تا من از مطمئن بشم
راتا عزیز در مورد اینکه من موفق نشدم در روزهای مشخص وبلاگ رو اپدیت کنم حق با شماست ولی من دلایلم رو در بالا برای شما توضیح دادم که امیدوارم قانع شده باشید

اما در مورد اینکه ماجرای من و عموم بعد از اون سکس به کجا کشید وایا من از اون انتقام گرفتم یا نه باید خدمدتون عرض کنم که اگر تا انتها خواننده وبلاگ من باشید مطمئناً به جوابتون خواهید رسید اما در همین حد برای شما توضیح بدم که عموم هم بعد از این جریان تازه دریده تر شد اما بلاخره چوبش رو هم خورد

در مورد کامنت دوم شما راتا عزیز باید بگم که من تصمیم گرفتم که دیگه از عکس سکسی در وبلاگ استفاده نکنم و این عکسی هم که استفاده کردم در گروه عکس های سکسی قرار نمی گیره اما قبول دارم که خطر فیلتر شدن رو بالا می برد به همین خاطر بیشتر دقت خواهم کرد

در مورد استفاده از نام علی در وبلاگ باید بگم که خودم هم خیلی متاسف شدم و تا حدودی هم امیدوار
علتش هم این بود که یکسری از افراد واقعاً با بی احترامی به ایشون باعث شدند که خیلی ناراحت بشم که چرا من اینکار رو کردم که باعث بشه که یک عده دست به چنین کاری بزنند
اما دلیلی که امیدوارم کرد این بود که گاهی فکر می کردم که من تا حد زیادی اخلاق رو از دست داده و خیلی خودم رو گناه کار حساب می کردم اما این باعث شد بفهم که خیلی ها هستند که واقعاً بوی از انسانیت نبرده اند

اقا ارش من هم به این ها معتقد هستم مثل شما

اقا مهدی حق با شماست یعنی امیدوارم که اینطور باشه

اقا محمد من هم ارزوی موفقیت برای خودت و وبلاگت دارم

اقا مهدی در همین فکر هستم شما هم کمک کنید تا موفق بشم

اقا سیا متاسفم همین و همین

یکی از دوستان هم که باز هم متاسفانه اسمشون رو برای ما نگفتن روشی خواستند که از اپدیت شدن وبلاگ با خبر بشوند
به این دوست عزیز باید بگم که با عضویت در خبرنامه وبلاگ از اپدیت وبلاگ با خبر خواهند شد

راستی داشت یادم می رفت در مورد نتایج رای گیری در مورد موفقیت وبلاگ باید بگم تا این لحظه (هشتم شهریور) تعداد ارا نشان از موفقیت وبلاگ می دهد که این برای من خیلی خوشحال کننده است

راستی پرتغال هم کلی نسبت به من لطف دارند و یک جمله زیبا نوشتن که دوست دارم شما هم بخونید

خدایا چگونه زنگی کردن رو به من بیاموز چگونه مردن رو خودم خواهم اموخت


خاطره رو هم فردا (پنچشنبه ) بعدازظهر رو وبلاگ خواهم گذاشت

سارا

Thursday, August 18, 2005

فــــشــــم


سلام


کسانی که از طریق ایمیل یا چت با من در ارتباط بودند دلیل تاخیر من رو در اپدیت کردن وبلاگ می دانند
اما
من چهارشنبه با نوشتن خاطره فـــــشـــــم و جواب به کامنت ها در مورد تاخیرم هم توضیح خواهم داد

تا چهارشنبه


سارا

Friday, August 05, 2005

نباید در مقابل فیلترینگ شکست بخوریم

سسلام
امروز بعد از مدت ها که به خاطر مشکلات شخصی نتونسته بودم که به کامنت های شما جواب بدهم می خواهم هم به کامنت های شما جواب بدهم و هم چند تا نکته رو به شما یاداوری کنم.

در مورد نکته های که می خواستم به شما بگم
اول اینکه من برای ارتباط بهتر با شما ایمیلم رو هم برای شما گذاشتم تا راحت تر با هم ارتباط بر قرار کنیم اما تو این مورد
مشکلاتی وجود دارد اول اینکه تعداد زیادی از شما به صورت فارسی داخل باکس ایمیل تایپ می کنید که این کار باعث می شود که من قادر به خواندن ایمیل های شما نباشم . پس برای رفع این مشکل از شما خواهش می کنم که یا با فونت انگلیسی برای من ایمیل بزنید یا اینکه اگر می خواهید به شکل فارسی ایمیل بزنید با استفاده از یک برنامه به صورت فارسی تایپ کنید و این فایل رو ضمینه ایمیلتون کنید .
مشکل دوم هم اینکه عزیزان من وظیفه خودم می دانم که به همه شما جواب بدهم اما خواهش می کنم در مسنجر از درخواست اد کردن من خودداری کنید که من موافقت نخواهم کرد .

نکته دوم هم اینکه من سیستم نظر خواهی رو از وقتی که از وبلاگ قبلیم به اینجا منتقل شدم راه اندازی کردم و این به من خیلی کمک می کند که وبلاگ رو طوری اداره کنم که شما دوست دارید
من در اولین نظرسنجی در مورد استفاده از عکس های سکسی در وبلاگ از شما سوال کردم که به این نتیجه رسیدم تعداد افرادی که خواستن از عکس استفاده کنم و تعداد افرادی که مخالف این جریان بودن حدوداً مساوی است پس تصمیم گرفتم از این به بعد در صورت اینکه احساس کنم که استفاده از یک عکس می تواند به انتقال احساس من به شما کمک کند از عکس استفاده خواهم کرد اما در به خاطر اینکه نمی خواهم وبلاگم تبدیل به یک وبلاگ سکسی بدون هدف بشه از استفاده زیاد از عکس های سکسی
خودداری خواهم کرد

نکته سوم هم اینکه من بخش خبرنامه وبلاگ رو راه اندازی کردم که با عضویت در ان می توانید از به روز شدن وبلاگ و دیگر اخبار وبلاگ با خبر شوید

نکته چهارم هم که تا حدودی مهم است این است که بعد از جریان فیلترینگ که باعث شد که وبلاگ های ما بسته بشه تعدادی از دوستان وبلاگ نویس ما دیگه ادامه ندادند که این باعث تاسف است اما مهم تر اینکه تعدادی از دوستان هم که دوباره در وبلاگ جدیدی شروع به نوشتن کردند به خاطر کم لطفی بعضی از خواننده ها که بدون اینکه نظرشون رو بدهند و .. . وبلاگ رو ترک می کنند قصد این رو دارند که دیگه ننویسند که این به هیچ عنوان خوب نیست. درسته که من با موضوع بعضی از وبلاگ های سکسی چندان موافق نیستم ولی باید این رو بدونیم که ننوشتن ما به این معنی است که ما در برابر سانسور وفیلترینگ شکست خورده ایم که امیدوارم اینطور نباشد و ما با قدرت ادامه بدهیم با کمک شما دوستان و خواننده های عزیز

نکته پنجم و اخرین نکته هم اینکه وبلاگ غیر سکسی من که انچنان هم فعال نبود توسط بلاگفا بسته شد که این موضوع هم عجیبه هم جای تاسف داد که به خاطر نوشتن دو یا سه نوشته سیاسی که چندان هم انتقادی نبود وبلاگ من بسته شد به هر شکل زیاد مهم نیست من وبلاگ غیرسکسیم رو در بلاگر دوباره
راه اندازی کردم و ادامه خواهم داد . اگر دوباره این وبلاگ من هم فیلتر شد از وبلاگ غیر سکسیم ادرس جدیدم رو برای شما خواهم گفت
ادرس وبلاگ جدید غیر سکسی من
&
http://www.5ex3.blogspot.com
حالا جواب به کامنت های شما

اقا امیر لطف کردند و از اینکه من تسلیم نشدم تشکر کردند که باید در جواب ایشون بگم که این وظیفه من است که ادامه بدهم و تسلیم نشم

اقا مازیار هم ارزو کردند که دیگران این راهی که من رفتند رو نروند و گفتند که همه این اشتباهات تقصیر من نبوده که در جواب ایشون باید بگم که منم امیدوارم که دیگران راهشون رو درست انتخاب کنند ولی این رو هم اضافه می کنم من سکس رو اشتباهم نمی دانم و راه بدی رو که برای لذت بردن از سکس انتخاب کردم رو اشتباه می دونم

یکی هم که خودشون رو بی نام معرفی کردم تشکر می کنم و من همه منتظرم که جریان زندگی شما رو بخوانم

سیاوش هم خواسته که من کامل خودم رو معرفی کنم که فکر
می کنم قبلاً این کار رو کردم در مورد سوال های که پرسیده بودی که درامد من از کجاست باید بگم که شریک پدر من که تا امروز خیلی به من کمک کرده و از صد تا فامیل بیشتر به من محبت کرده با سرمایه پدرم کار می کند و درامد این کار برای من زیاد هم هست پس از این جهت مشکلی ندارم در مورد اینکه سکس کارمن است باید بگم شاید یک موقع اینطوری بود ولی حالا نه دیگه و اون پوچی که ازش نام می برم هم به خاطر مورد بالا بود

ناصر هم از من خواسته که به خودم دروغ نگم که این کار رو
می کنم یعنی سعی خواهم کرد که به خودم دروغ نگم و از شما هم می خواهم که به خودتون دورغ نگید

از اقا جواد هم تشکر می کنم

به اقا حسین هم می گم که من به یکی از هدف های من از ساخت این وبلاگ همون چیزی بوده که شما ذکر کردید ولی هدف اصلیم این نبوده ولی خوب هرکس به اندازه توان خودش از این وبلاگ استفاده می کند

در مورد کسی که اسمشون رو ننوشتن باید یگم که حق با شماست شاید پدر و مادرم بهترین کسانی بودند که می توانستند به من کمک کنند و فکر می کنم این کار رو هم غیر مستقیم انجام داند ولی در مورد اینکه چرا مستقیماً به من کمک نکردند باید بگم من قبل از اینکه وارد مشکلات اصلیم بشوم من اونها رو از دست دادم

اقا مهدی من تمام داستانم خاطراتم هست و خاطره منطقی است که قبلاً اتفاق افتاده در مورد این هم که چرا گاهی به جای توضیح دادن سه نقطه استفاده می کنم هم این دو دلیل دارد یکی اینکه من اون قسمت از خاطره ام رو یادم نیست یا اینکه فکر می کنم برای خواننده جالب نیست

اقا وحید کی فردا رو دیده که شما می گید فردا برای عاشق ها است البته من هم امیدوارم که اینطوری باشد که شما اشاره کردید

چشم اقا مهدی عکس سکسی نمی گذارم

سنگی عزیز خیلی خوشحالم که می بینم که هنوز کسانی هستند که از دیدن غم دیگران ناراحت می شوند . حق با شماست من نباید به فرزاد خیانت می کردم اما من برای به دست اوردن فرزاد این کار رو کردم اما باز هم حق با شماست

راتا واقعاً وجود خواننده های مثل شما باعث دلگرمی من است درسته من در مورد گذاشتن اون عکس اشتباه کردم و خودم هم به این موضوع پی بردم و دید که جبران کردم

در مورد شاهین که در مورد سکس با من صحبت کرده بودند که اگر کسی می خواهد روش سکس با من و ارتباط با من رو بداند با اون تماس بگیره باید بگم که کاملاً دروغ می گه و من بارها گفتم که دیگه جز دوست پسرم با کسی سکس ندارم و از طریق اینترنت با کسی رابطه برقرار نخواهم کرد و شاهین هم دروغ می گوید

در مورد کسانی همه که جواب کامنت هاشون رو ندادم یا به دلیل این بود که اسمشون رو ننوشته بودند یا اینکه قبلاً جوابشون رو داده بودم و یا اینکه ارزش جواب دادن رو نداشتند

خوش باشید و موفق

سارا



Wednesday, August 03, 2005

بزرگترین اشتباه من




فرزاد تنها پسر عموی من هست . ما از بچگی با هم بزرگ شدیم وچون خونه هامون کنار هم بود کاملاً مثل خواهر وبرادر بودیم . اما در نظر خانواده ها ما می توانستیم زوج مناسبی برای هم باشیم . فرزاد از من چهار سال بزرگتر بود و بیشتر دوران بچگی ما دو تا با هم گذشت تا اینکه فرزاد برای تحصیل وفرار از سربازی رفت دبی و بعد هم مجارستان تا هم درس بخواند هم اینکه سربازی نره . از اون به بعد هم دیگه نمی توانست برگرده وهر شش ماه یک بار عمو و خاله زری با هم می رفتند اونجا تا فرزاد رو ببینند .
این جریان بود تا اینکه کم کم کار سربازی فرزاد رو درست کردند و دیگه برای برگشتن مشکلی نداشت تا بلاخره یک روز عمو گفت که : فرزاد داره کارهاش رو درست می کند که برگرده
من خوب خوشحال شدم چون هرچند که فرزاد رو خیلی همسر اینده من می دونستند اما هر دو ما در کنار اینکه نقش دختر عمو و پسر عمو رو برای هم ایفا کنیم بیشتر مثل دو تا دوست یا شایدم خواهر وبرادر برای هم بودیم .
بلاخره شبی که قرار بود که فرزاد برگرده رسید من تا اون ساعت که می خواستیم به استقبالش بریم هیچ احساسی نداشتم اما وقتی که سوار ماشین شدیم که بریم فرودگاه یک احساس خواست به من دست داد یک استرس عجیب تو وجودم از یک طرف یک انتظار دوست داشتنی بود که هر لحظه هم بیشتر می شد .
موقعی که فرزاد رفت هم تو فرودگاه و هم تو خونه دور از چشم دیگران کلی گریه کردم . بین من و اون هیچ چیز نبود جز یک احساس پاک و مقدس بین خواهر ویک برادر و شایدم عاشق شده بودم ولی خودم متوجه نبودم.
توی فرودگاه خیلی ها برای استقبال امد بودند و خیلی از دختر های فامیل امده بودند ولی نوع نگاه ها باز هم به من یک نوع دیگر بود و شاید منتظر بودند که واکنش من بودند
بلاخره پرواز نشست و بعد از تشریفات گمرک دیگه استرس من بیشتر از هر لحظه دیگه بود .
بلاخره فرزاد امد و درحالی که من داشتم به این نگاه می کردم که تو این مدت چقدر تعقیر کرده شروع کرد به روبوسی که از پدر و مادرش شروع شد تا خاله و ...
نمی دانم چرا بهش خیره شده بودم و متوجه نشدم که جلوی من ایستاده و دارد من رو نگاه می کرد .
وقتی صدام کرد که : سارا خوبی ؟
ناخداگاه نگاهش کردم و برام مهم نبود که دیگران چه فکری خواهند کرد و مثل یک برادر یا یک دوست یا ... بغلش کردم و هرچی سعی کردم که جلوی گریه ام رو بگیرم نتونستم و اشک رو صورتم رو گرفت که فرزاد با یک بوسه که رو گونه هام کرد مثل اینکه تمام استرسی که داشتم از من گرفت


چند روز بود که فرزاد امده بود و از نوع حرکاتش و رفتارش دیگه احساس می کردم که اون هم به رابطه بینمون جدی تر نگاه می کند و این از یک جهت باعث شد که من خوشحال بشم و از یک جهت هم باعث بشه که دوباره ترس وجودم رو بگیره .
اخه با وجود اتفاق های که بین من وعموم افتاده بود عمو حاضر به این ازدواج می شد یا نه ؟ تصمیم گرفتم که در اولین اقدام دیگه با عمو سکس نداشته باشم تا ببینم که چی می خواهد بشه

خیلی زود جواب سوالم رو گرفتم و متوجه شدم که عموم با این ازدواج مخالفه
عموم که تا چند وقت پیش هرجا که بودیم من رو عروس خودش معرفی می کرد و با هزار باز تذکر دادن مادرم و زن عموم این عادت رو ترک کرد حالا من رو برای ازدواج با پسرش مناسب نمی دید . البته این رو به شکل روشن نمی گفت چون پای خودش هم گیر بود ولی خوب هر طوری که می توانست سعی می کرد که جلوی این کار رو بگیره اما خوب فرزاد تصمیم خودش رو گرفته بود و زندگی که این چند سال خارج از کشور داشت باعث شده بود که تو کارش مصمم باشه و تسلیم تصمیم پدر نشه
امـــــــــــــا این همه ماجرا نبود
بله این همه ماجرا نبود و عموم از تمام قدرتش سعی می کرد که استفاده کنه تا من و فرزاد به هم نرسیم
یک موقع سعی می کرد که به فرزاد بگه که من اون رو دوست ندارم و با کسه دیگه هستم حتی برای این کار به یکی از پول داده بود تا فرزاد رو تحدید کنند که دیگه به من فکر نکنه اما هیچ کدوم از این ها فرزاد رو قانع نکرد و عموم رو هر لحظه از هدفش دور تر می کرد
چندین بار عموم سعی کرد که دوباره با من سکس داشته باشه اما با مخالفت من روبرو می شد
ولی کاری که نباید می کردم رو کردم و این یکی از بزرگترین اشتباهات من بود



صبح مادرم وقتی از خواب بیدارم کرد هنوز خسته بودم با اینکه تازه از خواب بلند شده بودم اما مثل اینکه استرس های داشتم باعث شده بود که خستگی تمام بدن رو سست و بدون حس کنه
بعد از صبحانه مادرم اماده شد که بره بیرون و وقتی سوال کردم که کجا دارد می رود گفت : با خاله داریم خیاطی اگر تو هم میای کارهات رو سریع انجام بده بریم
من هم که خسته بودم تصمیم گرفتم خونه بمونم و ای کاش که می رفتم
چند دقیقه از رفتن مادرم گذشته بود که صدای زنگ در باعث شد که از فکر بیرون بیام و به سمت در رفتم و در رو باز کردم
فرزاد بود . بعد از سلام و ... دعوتش کردم که بیاد تو که قبول نکرد و گفت که کار داره و باید بره بیرون و از من خواست که بعد از ظهر کارهام رو بکنم که با هم بریم بیرون و من هم قبول کردم واون هم خداحافظی کرد و رفت
در رو بستم وامدم رو کاناپه نشستم که این بار صدای زنگ تلفن رشته افکارم رو پاره کرد.
برخلاف میلم به سمت تلفن رفتم و گوشی رو برداشتم
- بله
- سلام دخترم خوبی؟
- مرسی عمو جان شما خوبید؟
- ای منم بد نیستم . عمو یک کار مهم باهات دارم یک سر بیا خونه ما .
- شما مگه خونه هستید؟
- اره عزیزم امروز زیاد حالم خوب نبود نرفتم بازار
- عمو اخه من کار دارم اگرممکنه پای تلفن بگید.
- نه عزیزم حتماً باید بیای اینجا می خواهم در مورد اینده تو و فرزاد باهات حرف بزنم
- نمیشه همین حالا بگید؟
- نه
- چشم پس من میام
- خداحافظ
- خداحافظ

با اینکه خیلی دلم شور می زد کارهام رو کردم و رفتم خونه عمو اینها
در رو که زدم خودش در رو باز کرد . کاملاً جدی به نظر
می رسید و خیلی رسمی دعوتم کرد که بشینم من هم همین کار رو کردم
همانطوری که فکرش رو هم می کردم شروع کرد در مورد فرزاد حرف زدن و اینکه من و اون به درد هم نمی خوریم و ...
جالب بود که تو این راه برای موفقیتش حتی پسرش رو هم زیر سوال می برد
حدوداً نیم ساعت بود که داشت سعی می کرد که من رو از تصمیم که گرفتم منصرف کنه ولی موفق نشد
ولی برگ برندش رو که من ازش می ترسیدم رو رو کرد و بازی رو به نفع خودش کرد
بله جریان سکس رو مطرح کرد و اینکه این دلیل مخالفتش است و اگر فرزاد هم این ماجرا رو بفهمه مطمئن باشم که دیگه بهم نگاه هم نخواهد کرد
دیگه چیزی برای دفاع کردن از خودم نداشتم و عموم راست
می گفت ولی من هم به هیچ عنوان حاضر نبودم که فرزاد رو از دست بدهم به خاطر همین سعی کردم با خواهش و التماس عموم رو راضی کنم که این جریان پیش خودمون بمونه
هرچی من بیشتر التماس می کردم اون بیشتر خوشحال می شد و مقاوتش هم بیشتر می شد
کم کم داشتم از این کار دلسرد می شدم که عموم از جاش بلند شد و به سمت اتاق خوابش رفت و در حالی که داشت دور می شد گفت : یک راهی هست اگر می خواهی بهش برسی دنبالم بیا
و بد هم رفت توی اتاقشون من تا حدودی منظورش رو فهمیده بودم اما این کار درست بود؟ یعنی من باید برای رسیدن به فرزاد بهش خیانت می کردم ؟ ولی تو اون لحظه برام اول این مهم بود که دیگران چیزی نفهمند و دوم اینکه به فرزاد برسم
بدون اختیار بلند شدم و به سمت اتاق خواب عموم رفتم
وقتی وارد شدم دیدم که عموم روی لبه تخت نشسته
گفتم : عمو چه راهی هست ؟
گفت : سارا نگاه کن من نمی خواهم تو رو از دست بدهم اما
می دونم که نمی توان جلوت رو هم بگیریم پس اگر می خواهی من کوتاه بیام یک امروز هر کاری بگم باید بکنی قبوله ؟
گفتم : عمو اخه...........
- اخه نداره هستی یا نه ؟
- مجبورم که باشم راه دیگه هم هست؟
- پس شروع کن
و درحالی که دستش رو رو کیرش گذاشته بود و تکون می داد گفت شروع کن که امروز خیلی کار داریم
باید این کار رو می کردم شاید که از این وضع نجات پیدا می کردم.
روی زمین بین دوتا پاش زانو زدم و اروم دستم رو روی کیرش گذاشتم از روی شلوار احساس می کردم که به همین زودی تحریک شده . می خواستم که این بار کارم رو به بهترین شکل انجام بدهم شاید اونهم به قولش عمل کنه . با دست شروع کردم با کیرش از روی شلوار بازی کردن داشتم بیدار شدنش رو از روی شلوار احساس می کردم
شروع کردم که شلوارش رو در بیارم که خودش تو این کار کمکم کرد و شلوارش رو در اورد زیرش شرت هم نداشت و کیرش که ایم بار کاملاً اصلاحش کرده بود و سفید سفید شده بود جلوی روم بود . حالا که پشماش رو زده بود کیرش خیلی بزرگتر خودش رو نشون می داد از یک طرف هم بیشتر تحریکم می کرد
کیرش توی دستم گرفتم و بعد از اینکه چند بار با دستم کل کیرش رو مالیدم حالا نوبت این بود که اون کیر سفیدش رو بکونم توی دهنم و براش ساک بزنم. داشتم سعی می کردم تمام تجربه سکس های که داشتم و سکس های که دیدیم رو تو این ساک زدن خلاصه کنم از کلاهک شروع کردم و گاهی با زبون یک دور کامل دور کلاهکش رو لیس می زدم می دونستم که برخورد نوک زبونم با زیر کلاهکش خیلی تحریکش می کنه و این کار رو چند بار تکرار کردم حالا نوبت این بود که کل کیرش رو توی دهنم جا بدم وشروع کنم به ساک زدن کامل ولی باز هم گاهی این کار رو تکرار می کردم . مطمئن بودم که عموم داره لذت می بره . دوباره کیرش رو در اوردم و حالا نوبت تخماش بود یکی یکی رو شروع به لیسدن کردم و گاهی کامل توی دهنم می کردم معلوم بود که این کار حسابی تحریکش می کنه . هیچ وقت کیر عموم رو ندیده بودم که اینطوری ایستاده باشه
عموم در حالی که من داشتم به کارم ادامه می دادم از جاش بلند شد و من رو کنار زد و با یک حرکت تیشرتش رو در اورد و حالا لخت لخت شده بود و من رو روی تخت انداخت واقعاً دیگه دیوانه شده بود دکمه شلوارم رو باز کرد و پاچه شلوارم رو گرفت و بالا گرفت و با خشونت وسرعت تمام شلوارم رو در اورد و شرتم و تیشرت و سوتینم رو هم انقدر سریع و دیوانه وار در اورد که من از ترش چشمام رو بسته بودم وقتی چشمام رو باز کردم که گرمای زبونش رو روی کسم احساس کردم و دستاش رو که سعی می کرد بیشتر کسم رو از هم باز کنه
همیشه از این کار لذت می بردم اما این بار وحشیانه بودن این کار بیشتر تحریکم می کرد
صورت عموم خیس خیس شده بود و من هم دیگه داشتم ارضا
می شدم که عموم دست از کارکشید و امد بالای سرم و زانو زد ودوتا پاش رو کنار صورتم گذاشت و از من کیرش رو به زور کرد توی دهنم و من در حالی که اب دهنم توی گلو پریده بود وداشت خفم می کرد باید کیر عموم رو هم تحمل می کردم
بلاخره با شرایط کنار امدم و شروع به ساک زدن کردم چند لحظه این کار رو ادامه دادم که عموم بلند شد و امد پایین تخت ایستاد و من در حالی که هنوز روی تخت بودم به سمت لبه تخت کشید و پاهام رو با دو تا دستاش بالا گرفت و و گفت همینطور نگه دار و بعد کیرش رو با دستش گرفت و روی سوراخ کونم گذاشت .
یکی از انگشتهاش رو توی دهنش کرد و روی سوراخم کشید و بعد یک بار هم کرد تو و در اورد و این بار بلافاصله بعد از این که کیرش رو روی سوراخم احساس کردم درد شدیدی هم احساس کردم که مجبورم کرد برای کم شدن سوزش کنم جیغ بکشم
عموم اصلاً متوجه نبود که چجوری کیرش روکرده تو و من دارم درد می کشم و داشت کار خودش رو می کرد و به شدت تلنبه
می زد .
من هم که به خاطر درد و خسته شدن پاهام کمی پاهام رو پایین اورده بودم با تشری که عموم سرم زد دوباره پاهام رو بلند کردم تا اینکه عموم در حالی که کیرش توی کونم بود امد جلو روی تخت و طوری که من رو محکم من رو نگه داشته بود که ازش جدا نشم سعی کرد من رو برگردونه و این کار رو هم کرد و من حالا روی چهار دست وپا بودم و عموم داشت کیرش رو به شدت توی کونم تکون می داد فقط گاهی صبر می کرد و اب دهنش رو از بالا روی کیرش و سوراخ کونم می انداخت ودوباره ادامه
می داد . هر لحظه که می گذشت ضربه های که می زد محکم تر بود و طوری که سینه های من به شدت می لرزید و این به حدی بود که اذیتم می کرد واحساس می کردم کیرش توی کونم داره به روده و ... برخورد می کنه و داره شکمم رو پاره می کنه
از یک طرف هم چنگ محکمی که رو کپل های کونم زده بود به شدت می سوخت و کاملاً ناخنش رو حس می کردم که توی گوشتم فرو رفته
داشت خیلی سریع تلنبه می زد که کارش رو متوقف کرد و از من خواست که بر گردم تا ابش رو روی سینه هام بریزه
هرچند از این کار زیاد خوشم نمی امد اما مجبور بودم و برگشتم تا کارش رو بکنه داشت با دستش کیرش رو به شدت تکون می داد که بک لحظه به یک دست دیگش صورت من رو گرفت و کیرش رو نزدیک صورتم کرد و من فقط تونستم که چشمام رو ببندم و احساس کردم که ابش روی صورتم و سرم خالی شد
بعد از اینکه با دستام چشمام رو پاک کردم وچشمام رو باز کردم چیزی دیدم که داشتم سکته می کردم
فرزاد دم در ایستاده بود و داشت ما رو نگاه می کرد عموم هم هنوز متوجه نشده بود که از نوع نگاه کن فهمید و برگشت اما فرزاد فرصت نداد و رفت به سمت بیرون و در مسیرش داد زد
هردوتون کثافت هستید لجن های هرزه
و عموم به سمتش دوید اما قبل از اینکه بتونه بهش برسه اون از در رفت بیرون
دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم به سمت دستشوی رفتم
از دیدن خودم حالم بهم خورد همه اب کیر ها روی موهام و صورتم بود و فرزاد من رو در این وضعیت دیده بود
گریه امانم نمی داد اما چه سود

دو هفته بعد فرزاد از ایران دوباره رفت و همه براشون این کار فرزاد عجیب بود اما من وعموم می دونستیم اون چرا این کار رو کرده بود
سارا

این دیگه خیلی مسخره است


واقعاً این دیگه خیلی جالبه که وبلاگ غیر سکسی من رو به خاطر نوشتن دو تا مطلب سیاسی بستن البته باز هم خوبه که دولت این کار رو نکرده و شرکت بلاگفا این کار رو کرده اما جاب تاسف داره امیدوارم که یک روز ما به این نتیجه برسیم که باید به عقاید هم احترام بگذاریم و این رو بدونیم که اگر قرار است که برای برخورد با انتقاد ها از فیلترینگ و سانسور استفاده کنیم به هدف نخواهیم رسید
من خاطره جدیدم رو تا فردا شب روی وبلاگ خواهم گذاشت
ادرس جدید وبلاگ غیر سکسی من
&
http://5ex3.blogspot.com/
سارا

امیدوارم که از خواندن وبلاگ من لذت برده باشید ؛ و من را با نظر های ارزشمند خود در راهی که در پیش گرفته ام کمک کنید. متشکرم سارا