Wednesday, July 13, 2005

فريد وعموم

no:1' سلام اين داستان راقعي است من سارا و الان 23 سالمه اين ماجرا براي 4 سال پيش است حدود 5ماه بود که با فريد دوست شوده بودم . بعد از ماه اول دوستيم با فريد کم کم ديگه ازم سکس مي خواست که من زيره بار نيميرفتم تا بلاخره راضي به سکس از عقب شدم با چند تا از دوستام که سکس داشتن صحبت کردم که اکثرآ سکس از عقب را با درد توصيف مي کردن در هر صورت من به فريد علام امادگي کرده بودم و نمي توانستم بزنم زيرش و از همه مهمتر اينکه خودم هم درونم احتياج به سکس را حس ميکردم .فريد هم از من ميخواست که برا سکس برم خونشون ولي مي ترسيدم و گفتم هر موقع که شرايط فراهم شد بياد خونه ما در هر صورت قرار شد چند روزي مامان و بابام برن سفر و من خونه بمونم اينم بگم که ما و عمو اين هام داخل يک مجتمع زندگي مي کنيم .قرار بود مامان اين ها 3 شنبه صبح برن و من با فريد همون روز 2 ساعت بعد از رفتن مامان اين ها قرار گذاشتم و آن روز نمي خواستم برم مدرسه شب قبلش از شدت هيجان خوابم نمي برد. صبح که بيدار شدم ديدم چون بارندگي بوده مامان اين ها نرفتن.واي قرار بود تا 2 ساعت ديگه فريد مي امد تازه حالا که مامان اينا خونن من بايد مدرسه هم برم.داشتم از شدت عصبانيت به زمين و زمان بد و بيراه مي گفتم که... يه فکري به سرم زد لباسهام را سريع پوشيدم و از خونه زدم بيرون.رفتم از مسيري که فريد مي امد حدود 1.5 ساعت منتظر بودم تا فريد امد.جريان را بهش گفتم از حالت صورتش معلوم بود چقدر ناراحت شده که من خنديدم و نقشم رو براش گفتم .از برق چشماش احساسش رو خوندم راه افتاديم يواش وارد حياط شديم ميترسيدم کسي ما رو ببينه به خاطر همين جدا جدا رفتيم داخل زير زمين و من کليد در انباري که بين ما و عمو اينها مشترک بود از جيبم در اوردم و يه چشمک به فريد زدم و در را باز کردم و به فريد گفتم:بفرماييد اينم کلبه حقير ما...داخل که رفتيم تا در را بستم فريد پريد و بغلم کرد و لبشو رو گذاشت رو لبام و زبون هامون به هم قفل شد و فريد يک دستش را پشت گردن من و با دست ديگش به پشت من و کونم ميماليد بعد شروع به در اوردن لباسهاي من کرد فقط شرت پاي من بود که گردنم را شروع به ليسيدن کرد و رفت و سينه هامو تو دستاش گرفت و با دندوناش نوکش رو گاز مي گرفت واي هيچوقت چنين لذتي را تجربه نکرده بودم بعد يک قدم رفت عقب و شروع به باز کردن دکمه هاي لباسش کرد و منم رفتم جلوش زانو زدم و زيپ شلوارش را باز کردم و خوده فريد شلوارش را کشيد پايين و کيرش که از پشت شرتش بد جوري خود نمايي ميکرد حالا جولوي صورت من بود سريع شرتش را کشيدم پايين و بعد از چند ثانيه که با دستم خوب ماليدمش کردم تو دهنم و شروع به ساک زدن کردم.داشتم از تمام لحضات اين راطه لذت ميبردم که فريد گفت:برگرد مي خوام بکنم تو يه ان ترس اومد تو دلم ولي باز به خودم اومدم و به خودم گفتم نه اينم لذت خواهد داشت.بعد ديدم فريد چادر ماشين بابا رو از گوشه انباري برداشت و انداخت رو زمين بعد به من اشاره کرد که بخواب منم خوابيدم بعد هم خودش در حالي که با دستش که با اب دهنش خيس کرده بود با کيرش ور ميرفت بين پاي من زانو زد.بعد با دست پاهامو باز کرد و بالا اورد وگفت همين جوري نگه دار جنده خانوم!من تا امدم عکس العمل نشون بدم کيرش را فشار داد تو و درد تمام وجودم را گرفت و من يه جيغ بلند کشيدم و فريدم از ترس سريع کيرش را کشيد بيرون و خودشو انداخت رو من و شروع به بوسيدنم کرد منم خودم را از زيرش کشيدم بيرون و نشستم و گفتم ديگه بهت نميدم .فريدم سريع شروع به بهانه اوردن و اين که دردش برا همون اولش است و ديگه درد نداره ولي ديگه من زيره بار نرفتم فريدم که خيلي حشري بود به غلط کردن افتاده بود و به قول معروف کس ليسي مي کرد بعد که ديد من زيره بار نميرم گفت حداقل بزار لا پاي حال کنيم منم که ديدم خيلي حشريه و اگر قبول نکنم احتمال داره به خواد با زور کارش رو پيش ببره قبول کردم و بهش گفتم اگر دوباره اون کارو بکونه انقدر جيغ ميزنم تا همه مجتمع جمع شه تو انباري که گفت باشه در هر صورت من به پشت خوابيدم اونم کيرش را گذاشت لاي پام و پاي منو محکم به هم فشار مي داد 1يا 2 دقيقه که گذشت چنگ زد تو موهام و يکم کشيد و گفت حداقل يکم اه اه کن که يکم حال کنم و منم قبول کردم و شروع کردم اه منو بکن تو تر جون من اين کير را مي خوام و ...که صداي چرخش کليد تو قفل در امد هر دو تا مون خوشکمون زد در باز شد و نور وارد اتاق شد و عموم را ديدم که تو دهنه در ايستاده !! فريد سريع از رو من بلند شد و شلوارش رو بالا کشيد و در حالي که پيرهنش در دستش بود از در زد بيرون که در لحظه اخر يه لگد از عموم خورد و فريد در حالي که در ميرفت رو به عموم گفت:برو به اون دختر جندت بزن! عموم روشو کرد به من منم سريع گوشه اون چادر ماشين رو کشيدم روم بعد عموم برگشت و در را بهم زد و رفت بيرون منم تا ظهر همون جا داشتم گريه مي کردم.ظهر لباسم را پوشيدم و رفتم بالا مونتظر يه کشيده از مادرم و ... بودم ولي ديرم خيلي عادي جواب سلام رو داد و..پيش خودم گفتم که حتمآ شب به بابام ميگه بازم تا شب کلي گريه کردم ولي شبم و شب هاي ديگم خبري نشد کلي عموم را دعا کردم که به کسي چيزي نگفته و ...گذشت تا عيد قرار شد با عمو اينها بريم سفرشمال منم کلآ ماجرا را فراموش کرده بودم خلاصه شمال بوديم که من سرماخوردم دقيقآ يادمه8 فروردين بود شب بعد از شام من رفتم حمام بعد که از حمام امدم ديدم همه مي خوان برن کنار دريا و منم چون سرما خورده بودم و تازه از حمام امده بودم نرفتم همه رفتن جز من و عموم که به قول خودش خوابش مي امد.بعد عموم رفت تو اتاق منم جلوي شومينه و رو کاناپه دراز کشيده بودم و يه شلوارک با يه تيشرت پوشيده بودم.داشتم کتاب مي خواندم که ديدم عموم داره مياد سريع براي احترام بلند شدم و نشستم عموم هم امد کنارم نشست و دستش را انداخت گردنم منم هيچ عکس الاملي از خودم نشون ندادم .بعد کم کم داشت با گردنم و گوشم بازي مي کرد که يهو دستش را برد طرف سينم من سريع خودم را جمع کردم که گفت:پستوناتم مثل مامانت گندس !اين داداش چه حالي ميکنه. من گفتم عمو چيکار ميکني.که با 2 تا دست گرفتم و گذاشت رو پاش و رو به خودش و با دستاش 2 تا کپل کونم را گرفت و چنگ زد توش من که منظوره عمو را فهميده بودم گفتم عمو خواهش مي کنم اين کار رو نکن.که عموم از لاي پام يه دستش را اورد جلو و کسم را تو دستش محکم فشار داد که من جيغ کشيدم و گفتم کثافت ولم کن که محکم زد تو گوشم و گفت مئ خواي جريان پسر را به بابات بگم مي دوني چيکارت مي کنه مي کشت.من که دلگه همه اشکام صورتم را خيس کرده بود تا امدم بگم اما که عموم گفت عزيزم بد قلقي نکن به مام يه حالي بده برا خودت هم دردسر نخربعد بقلم کرد و گذاشتم رو زمين و تيشرتم را زد بالا و شروع به خوردن سينه هام کرد بعد هم خواست لب بگيره که نزاشتم که چنگ زد تو موهام و کشيد که من مجبور شدم واي اون ريشاي ضبر داشت صورتم را مئ خراشيد و بوي دهنش که هنوز بوي سير سبزي پلو را مي داد بعدش بلند شد که پيرهن و شلوارش را در اورد شرتشم کشيد پايين و منو بلند کرد و گفت بخور جيگر واي يه کير سياه و بزرگ که کير فريد پيشش بچه بود منم مجبوري کردم تو دهنم سرم رو گرفت و همزمان با کيرش فشار داد واي به خاطر سرماخوردگي بينيم گرفته بود و کيره اونم که داشت خفم مي کرد مه يه فشار ديگش که حالم بهم خورد سريع کيرشو کشيد بيرون بلندم کرد برد دمه دست شويي وگفت خودت رو تميز کن بعد دباره خوابوندم رو زمين و شلوارک و شرتم را در اورد و پامو باز کرد و گفت:مادر جنده الکي گفت جنده ي ولي تو که هنوز دختري .اميدوار شدم گفتم الان دست از سرم بر مي داره که گفت: عجب کوني پس کون ميدي پدرسگ خوبه اين زري (زنش)که به ما کون نميده تو رو خدا برا ما فرستاده .بعد رو به من کرد و گفت:پشو اين کيره به صاحب رو قشنگ بوخور که اماده شه منم دوباره شزوع به ساک زدن کردن که موهامو گرفت و گفت دوباره بالا نياري بعد که کيرش خوب بيدار شد گفت: بورو از اين کرم هاي ننت رو ور دار بردار بيار که راحت بره تو منم اين کارو کردم وقتي برگشتم ديدم که جلق زده و ابش امدخ انقدر خوشحال شدم که ديدم ميگه:بيا بوخرش دوباره سر حالش بيار ترسيدم با اين کونت ابم زود بياد مجبورشي دوباره با غريبه ها حال کني بعد بلند خنديد و انقدر دوباره براش ساک زدم تا کيرش بيدار شد.خوابوندم رو زمين و پاهام را باز کرد و اماد بين پام و يکم کرم ماليد و يهو فشار داد تو واي جر خوردم چون کرمي بود تا ته رفت تو واي من جيغ بلندي زدم که گفت الان خوب ميشه و يه دستمال برداشت و لاي کونم رو باز کرد و تميز کرد و دوباره کيرش را کرد تو اين دفعه دردش کمتر بود و شروع به عقب جلو کردن کرد بعد بر گرداندم ودر حالي که من 4 دست و پا بودم دوباره شروع کرد ر گاهي محکم روي کونم مي زد در همين اهوال احساس کردم چيزي توم خالي شد و بعد هم عموم که کيرش را کشيد بيرون و خوابد رو کيرش را لاي کونم عقب جلو کرد تا همه ابش خالي شه من بعش هم چند بار با اون سکس کردم و الان هم پرده ندارم و از سکس لذت مي برم اما به همه دخترا مگم با پسر نا وارد از کون سکس نکونن
سارا

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

امیدوارم که از خواندن وبلاگ من لذت برده باشید ؛ و من را با نظر های ارزشمند خود در راهی که در پیش گرفته ام کمک کنید. متشکرم سارا